گویند وقتی در بندش باشی محال است آزاد شوی و از آزادی حظ تماشایی بری! کلاماش برای تو می شود عیش ِ مُدام و حضورش معشوقی را ماناد که بی او روزت، شب نمیشود و شبت، روز! ر
*
لولی وشی را ماناد که حضورش، بهشتی زمینی بخشد و غیبتاش، جهنمی را سوزان به خلوتات راه یابد. ر
*
نه عقابی را مانی و نه کبوتری که با کلاماش پرواز کنی که خود شعر و شعورش، به تو بال پرواز دهد در خیال و رویا. شمشیر از نیام برآمده گان را سخت آید اگر به رندی، آنان را مجیز نگوید و به تلافی زخم زبان زندشان! ر
*
نقل آوردهاند از تذکره الشعرای ِ دولتشاه سمرقندی: ر
*
« در وقتی که امیر تیمور کورکان، فارس را مسخر ساخت، خواجه «حافظ» را طلب کرد. چون حاضر شد، گفت: «من به ضرب شمشیر ِآبدار اکثر ربع مسکون را مسخر ساختم و هزاران جای و ولایت را ویران کردهام تا سمرقند و بخارا را که مالوف و تختگاه من است آبادان سازم. تو مردک به یک خال هندوی تُرک شیرازی، سمرقند و بخارای ما را میبخشی در این بیت که گفتهای: ر
*
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
*
خواجه «حافظ» زمین خدمت بوسه داد و گفت:« ای سلطان عالم از آن بخشندهگی است که بدین روز افتادهام». حضرت صاحبقران را از این لطیفه خوش آمد و پسند فرمود و به او عتابی نکرد، بلکه عنایت و نوازش فرمود.
***ر
*
فغان کاین لولیان ِ شوخ شیرین کار ِشهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
*
1387/2/
1387/2/13*
*
___________________________
پرده ی فوق از «سالوادُر دالی» نقاش شهیر