این اوایل سال نو خوش نداشتام چیزکی بنویسم که بعضیها را برنجاند ولی خدایی نشد. حالا مطمئنن بعضیها برای خود دلایلی دارند و البته بنده هم سلایقی. قصه از آنجا آغاز شد که تلویزیون عامهپسند "فارسی 1" کنسرت جناب "ابی" یکی از بزرگترین سوپراستارهای ایرانی را پخش کرد که البته یکی از حامیان این کنسرت طبق معمول این شبکهی تلویزیونی بود. تا اینجا هیچ مشکلی نیست و بنده مثل بعضیها توهم توطئه ندارم که چنین و چنان...
*
من پیشترها یعنی در اوائل دههی هفتاد خورشیدی که جناب "ابی" سلسلهکنسرتهایی در امریکا برگزار شد و بعد از آن ابی جایگاهی پیدا کرد و فیلم این کنسرتها و کاستها دست به دست چرخید و نقل محافل شد دچار شوک شدم چرا که شخصیت ابی را متفاوتتر ارزیابی میکردم و چون داریوش و ستار میدیدم. یعنی سنگین و موقر و با شخصیت. اما این کنسرتها نگاه من را نسبت به او عوض کرد. اما هیچگاه تصور نمیکردم شخصیت او با گذر سالیان نزول کند و به اینجا برسد که روی سِن و در برابر جمعیتی هوادار یا غیرهوادار سوالی بپرسد که بنده پس از شنیدن این سوال خجالت کشیدم که این سوپراستار دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشت به راستی؟! اما پرسش بزرگ این سوپراستار به قول خودش ساده بود: نظرتان راجعبه فرم جدید موهای من چیست؟ اگر دماغام را عمل کنم چهطور؟
*
آقای ابی عزیز، برادر من!
آیا هیچ به خودتان در آینه نگاه کردهاید و یا دستکم به آثارتان که اینهمه سال اجرا کردید نگریستهاید که بانیان این آثار چه کسانی بودند و پیام این ترانهها چیست؟ مطمئنن فرقی اساسی بین آثار شما و آثار امثال خدابیامرز آغاسی و داود مقامی هست. اما شما زمانی که کُت خود را روی کول انداختید مطمئن شدم که آنچه اجرا کردید هیچ تفاوتی با امثال آغاسی(که البته هیچ توهینی به این شخصیت بزرگ نیست) ندارید. آن خدابیامرز دستمال دست میگرفت میچرخاند و شما اینک در این سن که عمرتان دراز باد، کُت روی کول میاندازید و چون جاهلان قدیم روی سن رژه میروید.
*
اما نکتهای که از تلویزیون "من و تو 1" در خاطرم مانده مربوط به برنامهی "بفرمایید شام" است. هیچ دقت کردهاید این دوستان وقتی به خانهی هم میروند، یک بطر شراب یا ویسکی به خانهی میزبان میبرند؟ نمیدانم این رسم کجاست ولی دستکم میدانم رسمی ایرانی نیست. به جای این بطر شراب یا ویسکی بهتر نیست یک شاخه گل یا یک کتاب به طرف کادو بدهید؟ یا دستکم کادوهای فرهنگی مثل فیلم یا سیدی؟ خدایی کمی فکر کنید و با وجدانتان خلوت کنید. اگر در ممالک دیگر اینگونه رسم و عُرف است آنها سالها و قرنها پیش کتابهاشان را به هم کادو دادهاند تا به امروز رسیدهاند جان برادر! باور بفرمایید. کمی به دکور خانهی غربیها در فیلمها نظر بیفکنید به حرف بنده میرسید که حتمن جایی برای کتاب دارند.
*
1390/1/5