انتظار میرفت که جناب «شهیار قنبری» چون دیو خواباش آشفته شود و زمانی از برنامهی «قدغن»هایش را به هواداران سابقاش که از جمله دوستان ماه ِ من هستند اختصاص دهد. شما را به خواندن اظهارات ایشان جلب میکنم: ر
*
« دوباره جانوران خنده دار امنیه خانه، همین چندتا هوادار سابق من، چند تن آلبیحیا و نه آل عبا، که هر جا که من هستم، اینها هم هستند، به سبب علاقهی بسیار!! دوباره ایمیلهای خندهدار فرستادند. که خب طبیعتن این ایمیلها رو برای من میفرستند!! پای ایمیلها شمارهی کامپیوتر از آن همین دو سه انسان عقب افتاده!! بارها و بارها. همه هم مشکلشون این بود که وبلاگ عقبمانده چه شد؟ صبر کنید، کمی صبر داشته باشید، به زودی خواهم گفت بر روی اینترنت که چه شد و چه بود! که شادا به رحمت ایزدی پیوست. دیگری هم در باب آلبوم من و نیکا پرسیده بود که خیلی با نمکه! که بارها و بارها به این نکته اشاره کردم که نیکای گل ترجیح داد که این کار رو ببوسه، عطایش را به لقایش ببخشد و فردا صاحب هوادارانی از جنس شما نشود!! این را بارها گفتم! اما باز بیماران دست بردار نیستند. یکی از همین چند تن آلبیحیا با نام مستعار «پروچیستا» که انگار من نمیدونم چه کسیست در پیاماش به همین نکته اشاره کرده بود که : از ایشون بپرسید که ایشون که قرار بود با خانم نیکا آلبومی بسازند و موسیقی را کمی به جلو هل بدهند چه شد؟ چون من دیدم در این زمینه یک خانم شادی آفرین ِ میم در زمینهی باربری تبحر بسیار دارد، گفتم که کار حمل و نقل را به ایشان واگذار کنیم! کار هل دادن را! آی کیو پایین، وقاحت بالا! ... همین بس که تصور کنید هواداران سابق، هواداران یک روز عالیجناب، عالیجناب محکومید تا ابد یکشنبهها به من گوش کنید، محکومید سه شنبهها منو تماشا کنید، محکومید بشینید پای گفتگو با تلویزیون صدای امریکا یا با هر رسانهای دیگرو بعد در اون خلوت بویناکتون از جا بلند شید به سمت کامپیوتر برید لنگ لنگان و دوباره از این پیامها بفرستید! گمان میکنید در این نبرد پیروز خواهید شد؟ چیزی به شما خواهد رسید؟ تصویر منو آشفته میکنید؟ فکر میکنید اگر برای میهمان برنامه یک پیام در رابطه با من بفرستید تصویر من را خراب میکنید در ذهن میهمان برنامه؟ اگر که میهمان تا این اندازه عقبمانده است که چه بهتر که این تصویر خراب بشه! چه بهتر که چنین تصویری وجود نداشته باشه! که به دست شما عقبماندهگان ذهنی، کلفتهای امنیه خانه خراب بشه! دوباره تکرار میکنم امنیه خانه برای این که در راه امنیه خانه قدم برمیدارید! برای این که نفرت سیستماتیک دارید! از بام تا شام و شرم نمیکنید! همان طور که یک روز بیدلیل عاشق و شیفته و دلباخته شده بودید و عالیجناب، عالیجناب میکردید، امروز هم به همون بیمزهگی و بی هیچ دلیلی تبدیل شدید به دشمن! دشمن سرسخت! واقعن که! ... ر
*
جناب شهیار خان قنبری راست میگویید! حق با شماست! کی به این نتیجه رسیدید که این هواداران اسبق شما در راه امنیه خانه قدم برمیدارند؟ وقتی که نام و نوشتههای بیمانند همین بچهها از روی سایت «حرف» برداشته شد؟ یا روزی که اُور دوز کرده بودید و نفهمیدید چه گفتید و همین جوری تهمت الکی زدید و گمان کردید آب از آب تکان نمیخورد و «مریم همیشه بیدار» سر خود میگیرد و بچههای دیگر هم به روی خود نمیآورند؟؟!! چرا در خلوتتان از وجدانتان _که مطمئنن ندارید_ نمیپرسید مگر امنیهخانه بچههایی در این سن و سال دارد که بفرستد بر روی اینترنت و چهرهتان را خراب کند؟ من به نوبهی خود خوشحالام که میبینم شما معترفید که این بچهها، امنیهخانه ای نیستند که اگر بودند، این چنین بزرگ اعتراف نمیکردید که اینان در راه امنیهخانه قدم برمیدارند! یعنی نیستند!!! این پیروزی بزرگ ماست جناب قنبری!! ر
*
این بچهها از آن جایی که طرفدار هنر ِ متعهد هستند، و شما را روزی پرچمدار این قصه میپنداشتند و حالا کابوساش را برایشان نمایش دادید، میخواهند که یا عذر بخواهید و بگویید که من بیدلیل تهمت زدم و یا این که بگویید من هنرمندی متعهد نیستم!!!! فقط همین. چرا که باقی دوستان من، از جمله حمید-ز که هنوز و همچنان با من صمیمی و رفیق است با شما مشکلی ندارد و صادق است که شما را هنرمندی برای هنر میداند و بس. به همین دلیل با شما در تماس است و شما هم با او مشکلی ندارید. اما تکلیف باقی هواداران شما چیست؟ آنان که هنرمندی متعهد را دوست میداشتند و به یکباره با صحرایی برهنه روبرو شدند که خار و خاشاک بود!! با آفتابی تموز و تند! سبز باشیم و آفتابی؟؟؟ ر
*
میخواهید این بچهها در راه امنیهخانه قدم برندارند؟ به راستی میخواهید؟؟ تنها راه علاجش عذرخواهی است!! این بچهها دارند به شمایی که روزی استاد و عالیجنابشان بودید درس پس میدهند!! اگر آن درسها دروغ بود، باید اعتراف کنید، اگر درست بود که عذر بخواهید!! همین و تمام. نقطه سر خط. ر
*
سبز باشی، سبز و آفتابی
*
در آرامش اقیانوس آرام
*
1387/2/16