Friday, June 27, 2008

سیمرغ به نجات راستین


«گذرا نوشتی بر ققنوس»

*

*

پس از انتظاری بلند عاقبت آلبوم «سیمرغ» در قدم باد بهار با آن همه ناز و تنعم که خزان می­فرمود در آخرین ماه بهار ِ هشتاد و هفت خورشیدی به بازار موسیقی عرضه شد. آن چه قابل تامل است آوازخوانی جوان و هم­نسل، با تیمی از ترانه­سرایان نامی و بزرگ به استثنای جوانی به نام «مهیار کاظم­زاده» و البته حضور غزلی از حافظ در این آلبوم حضور دارند. یک آهنگ­ساز(فرید­زلاند) و دو تنظیم­کننده(تیکران ساکیان، واهان اسکندریان) هم بار آلبوم را به دوش می­کشند! ر

*

از منظر نگارنده ترانه­ها انگار همه بر سر یک میز نوشته شده­اند!! ترانه­سراها تعبیرات و واژه­های خود را که بارها و بارها مورد استعمال ترانه­های پیشین­شان بوده را به هم قرض داده­اند!! «جنتی عطایی» و «سرفراز» قصد داشته­اند به فضاهای نوتر برسند! «قنبری» هم در ترانه­ی «معجزه» از واژه­ها و ترکیبات دگران استفاده کرده و اگر کسی دیگر چنین می­کرد حساب­اش پاک ِ پاک بود!!!! ر

*

محض نمونه در این ترانه این ترکیب­ها و واژه­ها به گوش می­رسد: (معجزه و تاج و ناودون و میدون _ جنتی­عطایی)، (نفس نفس _ هما میر­افشار)، (پاسخ پرسش ِبی جواب _ محمدعلی بهمنی). ر

*

حال با این اوصاف می­توان این ترانه را نو دانست؟ به گمان نگارنده ترانه بر آهنگ نوشته شده است! یک مصرع ترانه که جای تامل دارد و تاویلی را در من ایجاد کرد و شاید همین، ترانه را نجات دهد این است: ر

راه شیری فرش ِ طلا، من و تو هم خود ِ خدا

من با این مصرع و با توجه به موضوع ِ بینا­متنی در ادبیات، که متن یا واژه­ها نقش یک پُل را بین اثر و دیگر آثار دارند، «شیرین و فرهاد» در ذهن­ شکل می­گیرد! واژه­گان «شیری» و «فرش» هستند که با خود و در ادامه «من و تو» را به سمت «شیرین و فرهاد» به ذهن می­آورند!! ر

*





دو آهنگ در این آلبوم تنظیم­های مطابق با فضای ترانه و شعر را دارند! یکی «سیمرغ» که بخوانید «ققنوس» و دیگری « یار حافظ» . هر دو هم اجرایی قابل قبول از طرف آوازخوان ِ جوان دارند. در تنظیم ترانه ی «سیمرغ» با استفاده از افکت های صدای پرنده که یادآور «ققنوس» است _نه سیمرغ _ به فضای ترانه کمک شایانی کرده است! اما چرا «سرفراز» دقت کافی را در ارتباط با این پرنده­ی اسطوره­ای نداشته است؟ « سیمرغ» منجی « زال» در شاهنامه­ی فردوسی است! در جایی بعد از وداع با «زال» پَری از خود به او می­بخشد تا به هنگام سختی او را نجات دهد!!!! حال چگونه «ققنوس» با «سیمرغ»که وظیفه و تعریفی دیگر از آن در اساطیر است اشتباه گرفته می­شود؟ آیا به سبب وزن ترانه از نام «ققنوس» نمی­شد استفاده کرد؟ ای کاش تاملی دگر می­کرد ترانه­سرا!! ر

*

اما «یار حافظ» ملودی­ای که بر آن نشسته با فضای شرقی غزل همخون است و البته تم ِ آهنگ شرقی­تر شده و دل­نشین­تر! باقی تنظیم­ها در حد ِ قابل قبولی­اند! اما جای ترانه­هایی با مضمون معترض خالی است. خاصه آن که ترانه­سراهای این کار بارها و بارها به این فضاها قدم گذارده­اند! شاید آوازخوان را در حد و اندازه­ی اعتراض و اجتماع ِ سیاسی ندیده­اند!! در کل ترانه­ها از روزهای خوب نویسنده­گان­اش فاصله دارد!! ر

*

اما «راستین» هنوز صدا و تحریرهای­اش، خود را پیدا نکرده و در چنبره­ی صدای اصلی(ابی) زندانی­ست!! هر چند آهنگ­ساز هم در این بین مقصر است! او که خود بارها با صدای اصلی به میدان آمده و زیر و بم کار او را می­داند بایستی «راستین» را به سمت و سویی دیگر می­برد تا شنونده با گونه­ای دیگر و رنگی دیگر از صدا مواجه می­شد. ر

*

در کل آلبومی­ست که در این آشفته­بازار پاپ ایرانی گوش را آن چنان خراش نمی­دهد. اما «راستین» بداند که ماندن در این عرصه و به خصوص اگر بخواهد حرفی و صدایی برای آینده­گان­اش باشد، باید از رنگ صدای خود بهره ببرد و از تحریرهای نخ­نما شده بپرهیزد! ر

*

*1387/4/8

Friday, June 6, 2008

یک پُست ویژه

«راهی»

ترانه سرا: اردلان سرفراز

آهنگ: فرید زلاند

تنظیم: واهان اسكندريان

آوازخوان: داریوش اقبالی

*

پیشکش به : بیتا و میلاد اقبالی





در تب و تاب رفتنم

به فکر راهی شدنم

تو ای همیشه همسفر

مرا شناختی تو اگر

*

مرا پس از من بنویس

به هر کس از من بنویس

ای تو هوای هر نفس

هر نفس از من بنویس

*

مرا به دنیا بنویس

همیشه تنها بنویس

به آب و خاک، آتش و باد

برای فردا بنویس

*

تو جان من باش و بگو

به یاد من باش و بگو

میلاد من باش و بگو

جانان من باش و بگو

*

نفس اگر امان نداد

روی خوشی نشان نداد

رفت و دوباره برنگشت

مرا دوباره جان نداد

*

دست و زبان من تو باش

نامه رسان من تو باش

حافظه ی تبار من

نام و نشان من تو باش

*

بگو حکایت مرا

قصه ی هجرت مرا

توشه ای از غزل ببخش

راه زیارت ِ مرا

*

تو جان من باش و بگو

جانان من باش و بگو

به یاد من باش و بگو

میلاد من باش و بگو

*

نفس اگر توان نداد

مرا دوباره جان نداد

به این همیشه ناتمام

زمان اگر امان نداد

*

تو جان من باش و بگو

زبان من باش و بگو

بر سر ِ گلدسته ی عشق

اذان ِ من باش و بگو

*

بگو که مثل من کسی

به پای عشق سر نداد

از آن سوی آبی ِ آب

خبر نشد خبر نداد

*

تو جان من باش و بگو

به یاد من باش و بگو

میلاد من باش و بگو

جانان ِ من باش و بگو

به یاد من باش و بگو

میلاد من باش و بگو

جانان ِ من باش و بگو

به یاد من باش و بگو










1387/3/17