Wednesday, May 14, 2008

اندر حکایت شهر فرشته گان





فرشته گان ِ تشنه

چند روزی بود که دست و دلم به سمت این نمی­رفت که از مسئله­ای بنویسم که از حقیقت فرسنگ­ها دور بود! تا این که امروز دیدم از شبکه­ی «ایران»، جناب شب­خیز، از کنسرت با­شکوه ِ بزرگ آواز­خوان سنتی­مان جناب «محمدرضا شجریان» سخن ساز کرده و از دست­هایی برای کم اهمیت جلوه دادن ایشان یاد می­کند. مدتی هم هست که جناب «شاهرخ» دیگر آواز­خوان فراموش شده در اذهان هم این جا و آن جا مثلن در رادیو« صدای ایران» و در آخرین مصاحبه­اش با جناب «نادر رفیعی» از خود به عنوان تنها و یکه میدان دار عرصه­­ی تعهد به سبب این که دیگران به دُبی می­­روند و خود را به «جمهوری اسلامی» فروخته­اند، یاد کرد!! ر

*

جناب «شهیار قنبری» هم در آخرین برنامه­ی رادیویی­اش،«قدغن­ها» اشاره­ی کوتاهی داشتند به این مقوله: امشب می­دانید که در شهر بی­فرشته­گان بال بریده، خبرهایی هست! امشب دو کنسرت جریان دارد. یکی از آن شاهرخ آوازخوان خوب ماست! که سال­هاست به تبعید نشسته است و از غیبت آزادی خوانده است و با این که ماه­هاست کنسرت امشب را آگهی کرده بود، ناگهان با کنسرت «محمدرضا شجریان» روبرو می­شود!! از آن کارها... یکی از غیبت آزادی، غزل­گریه می­خواند و دیگری لابد برای غیبت آزادی، کف می­زند!!!! ر

*

خدمت عالی­جنابان شهر فرشته­گان بی­بال و پَر نداشته عارض شوم؛ «محمدرضا شجریان» بار اول­اش نیست که به لوس­آنجلس تشریف فرما می­شوند!! ایشان جناب قنبری، در دهه­ی شصت خورشیدی و در ایامی که شما در پاریس کوچولو و در قهوه­خانه­ها غزل­گریه می­سرودید، به نقاط مختلف دنیا از جمله همین شهر مورد اشاره در رفت و آمد بودند و ملت هم او را دوست داشته و استقبال می­کردند. نه به آن دسته دلبسته بودند و نه به اُپوزیسیون بی­چراغ و تیشه!! ر

*

ایشان جای آقای «شاهرخ» را تنگ نکرده­اند و اگر ایشان خواهان داشته باشند باور بفرمایید این دَک و پُزهای الکی را کنار گذاشته و به همان دُبی که ایشان معترفند نخواهد رفت، با سَر خواهد رفت و دُلارها را از چشمان رُطب دار معشوق­شان بالا خواهد برد. ایشان این قدر پرت افتاده­اند که خریداری ندارند و با این حرف­ها می­خواهد توجه رسانه­ها را به خود جلب کند که : آهای این آوازخوانان بزرگ شما_گوگوش، ابی، داریوش_ به ملت و ایران خیانت کرده­اند و من تنها آوازخوانی هستم که در آلبوم­های­ام از درد ملت خوانده­ام و چنین و چنان­ام! من بی­رقیب­ام در تعهد! ر

*

کسی انگار اگر ایشان را نشناسد، به این خُزعبلات­اش اهمیتی می­دهد!! جان ِ من این همه خود­شیفته­گی را از کجا و کدام اثر مانده­گارتان آورده­اید؟؟

*

کدام یک از آلبوم­هایت، در این سال­های تبعید، در راه ایران و آزادی و... بوده است؟ اگر ترانه­ای داشته­ای که از آزادی و... سخن گفته و حنجره­ی خود را برای آن پاره کرده­ای، در عوض تا بخواهی در آن آلبوم جلف خوانده­ای و عربده کشیده­ای!! این هنر متعهد شماست آقا؟ آن هنگام وقتی جناب رفیعی از شما می­پرسد که کدام یک از آواز­خوانان به این سو قدم برداشته­اند، شما می­گویی: هیچ کس!! واقعن حیرت می­کنم از این همه وقاحت و پُررویی!! ر

*

چشم­تان را آیا می­بندید بر این همه آلبوم و ترانه که «داریوش اقبالی» در همه­ی سال­های تبعید خواند و بعد هم برای جبران آن همه اشتباه بنیاد «آینه» را بنا نهاد در جهت مبارزه علیه «اعتیاد» که در واقع اعتراضی خاموش در برابر «جمهوری اسلامی» بود البته اگر در خواب رفته­گانی چون شما بدانند؟؟!! ر

*

البته جناب «قنبری» با این گونه فعالیت­های مبارزه با اعتیاد به سبب تعهد­شان در هنر کاملن مخالف­اند و بیشتر دوست دارند، همکاران­اش را مسخره کند و به ریش نداشته­ی خود بخندد و به این و آن از هوا و در رویا تهمت بزند!! این یعنی مبارزه و از آزادی و خفقان گفتن و این یعنی از غیبت ترانه و آواز گفتن!!!! ر

*

همه­ی این آوازخوانانی که اسم بردم، از «داریوش و گوگوش و ابی و شجریان عزیز گرفته تا ...» همه و همه بیش از شما جناب «شاهرخ» طرفدار و هواخواه دارند!! پس معرکه نگیرید خواهشن که من این چنین­ام و آن چنان!! و به گمان­ام تنها حضور «انوشیروان روحانی» در کنسرت اخیر «شجریان» مُهر تاییدی بود بر این که آقای شاهرخ ، شما حتا در بین هنرمندان­ همشهری­تان هم خریداری ندارید! ر

*

شما اگر همین آوازخوانان تبلیغ­تان را بکنند و بگویند به کنسرت جناب «شاهرخ» بروید، باور بفرمایید کسی که شما و آوازتان را زنده­گی نکرده و از شش و هشت­هاتان بیزار است، به سوی شما قدم نخواهد گذارد!! شک نکنید! ر

*

این ترفند و حرف­های پوشالی و خالی­بندی­هایی از این قِسم که دُبی و نمی­دانم هنرمندانی که به لوس­آنجلس از ایران آمده­اند، همه و همه دست­پرورده­ی «جمهوری اسلامی» هستند و... این­ها دیگر قدیمی شده و نخ­نما!! «شجریان» اگر گزینه­ی جمهوری اسلامی بود که مورد غضب­شان نبود!! و به راحتی و بی­درد­سر در تهران کنسرت برگزار می­کرد! ایشان در اوج خفقان و بگیر و ببندها و در روزهایی که کمتر هنرمندی شهامت داشت در ایران علیه مقامات نامه بنویسد و به روند موسیقی و... اعتراض کند، به صدا و سیمای وقت اعتراض کرد و مدت­ها آثارش را تحریم کرد برای آن رسانه!! ر

*

اما شما جناب «شاهرخ» برای اعتراض در قلب لوس­آنجلس در همه­ی این سال­ها چه کردید؟ در سوراخ موش بودن و فریاد زدن، چه به کار ملت می­آید؟ شهامت داشته باش و بیا در قلب دُبی و پرچم شیر و خورشید نشان را به اهتزاز در بیاور اگر راست می­گویی!! همان کاری که «گوگوش و داریوش» به دفعات کردند! ر

*

پس شما هنرمند حسودی هستی که فقط و فقط به دنبال این حرف­های خاله­زنکی به سبب پایین آوردن ِ شان همکاران­ات هستی! چرا که خود، کار مثبت و دهان­پُرکنی نداشته­ای!! این جامعه­ی مسموم هنری که فقط و فقط به شیوه­ی زیرآب زدن و تکنیک همیشه­گی ایرانی­ها متاسفانه دارد پیش می­رود، امیدی به فریادش نیست! ر

*

اگر فریادی نیستید، لااقل فغانی علیه دیگران که زحمت و فریادی بودند، نباشید!

*

*

*

1387/2/25