Sunday, February 28, 2010

جزیره‌ی سرگردانی



چشم از همه حواس برتر است و موهبت نگاه و نظر و نظاره و چشمک و تماشا و نگریستن و خیره‌شدن و چشم‌دوختن و دیدن از کلام، از لبخند، از لمس، از چشیدن، از بوییدن، یعنی از همه‌ی دریچه‌هایی که ما را به‌این جهان پیوند می‌دهند، برتر و اسرارآمیزتر است.

***

سالیان دراز بود که سلسله‌ی اشکانیان منقرض شده بود، اما سلسله‌ی اشک‌های آدمی انقراض نمی‌یافت.

*

*جزیره‌ی سرگردانی – سیمین دانش‌ور – نشر خوارزمی – چ سوم شهریور1380

*
1388/12/9

Saturday, February 27, 2010

چشم در راه بهاری نیست


یادداشت‌های‌ام را گم کرده‌ام که قرار بود درست همین‌جا بنویسم‌شان! با انتشار «اپیزود» خیال‌ام راحت شد که دو سه مطلب را لینک بدهم بخوانید. یکی‌اش این مطلب است (+) و دیگری این (+) و حتا این (+)

*

اخوان‌ثالث روزگاری گفته بود: باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست! اما دل من یکی روشن است به همان باغ که سبز می‌شود روزگاری... اگر باشیم که چه بهتر...

*

1388/12/8


Tuesday, February 16, 2010

کتاب تازه‌ی بهنود: کوزه بشکسته


شیفته‌گان قلم و قصه‌های به حقیقت نزدیک تاریخی «مسعود بهنود» بدانند و آگاه باشند که کتاب «کوزه بشکسته» منتشر شد. این کتاب را شاید در ادامه‌ی "امینه" و "خانوم" باید نگریست. قصه‌ی آخرین شاه ایران است. بشتابید تا تمام نشده و این تریلوژی را در کتاب‌خانه‌تان داشته باشید. از ما گفتن بود. پس به سوی نشر "علم" روبه‌روی دانش‌گاه تهران بشتابید.

*

1388/11/27


Monday, February 15, 2010

خون‌بازی


یک روز از روز "عشاق" گذشت و ننوشتیم پیامی! راست‌اش این‌روزها با اینترنت نفتی اصلن صفایی ندارد در فضای مجازی گشتن! به‌نوعی زندان شدن است و خار در پشت حمل کردن! فیس‌بوک هم هزار ماشاالله آن‌قدر صفحات‌اش سنگین است که جان‌ات بالا می‌آید خدایی بخواهی مطلبی به اشتراک بگذاری...

*

از طرفی هم نیم‌نگاهی به برادران کوشای امنیتی داری که نامه‌ها و زنده‌گی‌ات را دارند کنترل می‌کنند که نوش جان‌شان!

*

این‌جا را هم ببینید: (+) ترانه‌ای نو از داریوش با کلامی از "امیر شجره" و آهنگی از "مهرداد قادری" که هیچ‌کدام‌شان را نمی‌شناسم.

*

دیگر این‌که یک ماه مانده به پایان سال خورشیدی و خلاصه این‌روزها هر چند خیابان‌ها شلوغ‌اند اما در دل مردم هیچ بهاری نیست که نیست! فقط عشق است که اُمید می‌دهد.

*

قیصر امین‌پور در غزلی می‌گوید:

*

ای عشق به شوق تو گذر می‌کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم

*

بگذار به بالای بلند تو ببالم

کز تیره‌ی نیلوفرم و تشنه‌ی نورم

*

*

1388/11/26

Tuesday, February 9, 2010

زخمِ چین پیرهن

‌فردا همه شاخک‌هاشان فعال می‌شود تا ببینند در میدان شهر تهران چه خبر است! پس‌فردا جوری دیگر باید دید قصه را... اگر اشتباه نکنم دو سال پیش در همین بلاگ نوشت‌ام که فروپاشی این نظام با اختلاف بین سران همین نظام شدنی است و لاغیر... مدرک‌اش هم موجود است اگر به آرشیو همین بلاگ در دوسال پیش رفته و روز 21 یا 22 بهمن را چک بفرمایید. و باور کنید نوسترداموس نیست‌ام. که آن بنده خدا هم شِر و وِر تحویل مردم داد و نه چیزی دیگر...

*

بعد هم با کمال پُررویی گفتند که خیال‌تان جمع ای‌میل‌ها و پیامک‌هاتان را کنترل می‌کنیم. آقا جان شما که راست راست توی روز روشن آدم‌ها را با باتوم و... زدید و ... دیگر این مسئله که جای خود دارد. ضمنن شنیدم آقای "رها" هم به جمع دوستان در اوین رسید. ترانه‌سرای محترم شهر دوستان یادشان هست که در "راه من" گفته بود:

*

من‌ام که جنگلی بی‌زمین بودم

به جرم کشف گل در "اوین" بودم

کنار هم‌قفس تنهاترین بودم

تو ساکت بودی و من واژه‌چین بودم

*

خبر دیگر این‌که ترانه‌سرای محترم و برخی دیگر از هم‌کاران ایشان در اقدامی انتحاری قرار بر این گذاشته‌اند تا حقوق پایمال شده‌ی سال‌های دربه‌دری را از آوازخوانان و صاحبان شرکت‌های تولید و پخش نوار بگیرند. از آن‌جایی که این اقدام مانند برخی دیگر از اقدامات ایشان احتمالن به بعدن موکول خواهد شد بعید نیست که چنین شود. تا باد چنین بادا...

*

از آقای "رها" نوشت‌ام که به "اوین" روانه شده اما "مزدک علی‌نظری" آزاد شده که خوش‌حال شدیم این طفلی طاقت آن دیوارها را ندارد. نه او که هیچ‌کس تحمل بند و بندیان را ندارد. تا قیامت هیچ‌کس در بند نباشد. الهی آمین...

*

در پایان مواظب خودتان باشید بچه‌ها... این تکه را با لحن آن برنامه‌ی دوران کودکی تصور کنید که می‌گفت: بچه‌ها مواظب باشیییییید...

*

زخمِ چینِ پیرهن هدیه‌ی دوست وقتِ رفتن بود

هرگز برنگشتم این راهِ من بود، این راهِ من بود*

*

*

1388/11/21

*

* راه من - شهیار قنبری - داریوش اقبالی - فرید زلاند