Monday, February 25, 2008

رنسانس اخلاق ِ شهیار قنبری در شب اسکار


رنسانس اخلاقی ِ شهیار قنبری
*
*
ر ... دیگر اینکه برای علاقه مندان به پاپ اپرا، به نمایش موزیکالی که در راه است، این مژده را دارم که ضبط دو ترانه از این نمایش آغاز شده است. دستکم یک ماه پیش از نخستین اجرای این نمایش موزیکال، که به گمانم پاییز آینده خواهد بود، در آغاز پاییز، آخر تابستان در لوس آنجلس، یک اجرای بزرگ، استثنایی، تماشایی ، جدی. ترانه های این کار را منتشر خواهیم کرد!! به صورت یک آلبوم!! تا همه با این ترانه ها آشنا شوند و بعد به دیدار کار بیایند!! نام فارسی "پاپ اپرا" را هم به زودی با شما قسمت خواهم کرد. اما بگذارید که نخستین بار این کار را در سایت رسمی شاعر که در راه است انجام بدهم یعنی نام فارسی رو نخست در سایت شاعر با شما قسمت کنم!! یک بار دیگر بگویم که مجبورشدیم که کار رو از نو آغاز کنیم . ر
*
مجبور شدیم که از طراحان هم سرزمین فاصله بگیریم به دلایل مختلف و حالا داریم به آخر کار نزدیک می شیم. توجه کنید!! که هدف داشتن یک سایت زنده و حرفه ای به مفهوم کامل و واقعی کلمه است!! برای اینکه من به راستی در شگفتم چرا سایت های مهم هنری هنرمندان جهان تا این حد ناقص اند؟؟!! من حیرت می کنم وقتی به سراغ سایت ِ گروه بیتلز می روم!! اگر چه این سایت زیر نظر خود این بچه ها اداره نمی شود، کمپانی "ای ام آی" سایت را می گرداند. و چه بد می گرداند!! حیرت می کنم وقتی می بینم بیشتر جاهای سایت از کار افتاده است، کار نمی کند!! می گویند: آپ دیتر است!! و چگونه می شود یک سایت مهم، سایت هنرمندان مهم، مهم ترین بند همه ی زمانها تا این حد غیر حرفه ای باشد؟؟ و سایت های دیگر هم همین طور!!! ر
*
من تقریبن می تونم بگم که همه ی این سایت ها رو دیده ام!!! سایت های هنرمندان بزرگ جهان رو!! و شرمسارم که بگویم بیشتر این سایت ها به اندازه ی این هنرمندان نیستند!! بنابراین همه ی کوشش این است با وسواسی که من دارم، همه ی کوشش این است که یک سایت درجه یک به دنیا بیاید!! سایت زنده !!!! در این سایت "کارگاه ترانه" خواهیم داشت!! گفتم که سایت هر ماه یک نشریه منتشر خواهد کرد!! به همراه یک پادکست!! یک آلبوم در حقیقت!! آلبوم صدا!! شعرخوانی و قطعه های دیگر!! بنابراین یک کار جدی در راه است!! آرشیو کامل در راه است!! و " مهدی نازنین از شیراز " و دوستان دیگر که بی تابی می کنند و مدام می پرسند، پس سایت چه شد؟ بدانند که جایی نرفته است، دارد به لحظه ی مهم نزدیک می شود. لحظه ی به دنیا آمدن!!! ر
*
خانم ها و آقایان!! یک همراه گل
*
منوچهر کهن نازنین که یک هم سرزمین هنرمند است. شاعری باارزش است و اینجا هم چند سالی است که مهاجرت را تجربه می کند، در تبعیدگاه ما نفس می کشد. روی خط قدغنهاست. صدای نازنین اش را می شنویم. شب شما خوش منوچهر نازنین!!منوچهر کهن عزیز شب شما خوش
*
منوچهر کهن: من اگر تلفن زدم، من می دونم وجود تو احتیاج به تعریف نداره، کسایی که تو رو می شناسن، می دونند که با چه انسان یگانه ای روبرو هستند!! نه فقط که یک شاعرخوب ، نه یک ترانه ساز ماهر، اونجور که ، اون چیزی که وجود تو می جوشه، و منو وادار کرد که امشب تلفن بزنم، اون خصلت انسانی توئه!! اون شجاعت اخلاقی توئه!!! که هیچ چیزی برات مهم تر از بیان حقیقت نیست، و این چیزی که واقعن در وجود تو اصلن متجلیه!! مثل چشمه ای که فوران می کنه!!! آقای قنبری!!ر
*
من واقعن به این که تو با زبونی حرف می زنی که من با همان زبان حرف می زنم، از اون سرزمینی می یای که من از اون سرزمین ام استفاده می کنم.ر
*
شهیار: درود بر تو نازنین
*
جناب کهن: من واقعن زبونم قاصره از این که بگم الان چه احساسی دارم!! من از همه ی شنونده گان عزیز ارجمندی که تا این ساعت بیدارند و به عشق شنیدن برنامه ی تو و صدای تو، بیدار موندند، مخصوصن تواین شب اسکار که یک شب طولانی بوده، واقعن دعوت می کنم حتا اگر از قبلن تلفن زدند از رادیو حمایت کردند که وظیفه ی همه ی ایرانی هاست، به خاطر این که نشون بدن چقدر از تو شناخت دارن، چقدر واقعن برای این شجاعت و شهامت اخلاقی تو که دعوت می کنم همه ی ما بتونیم واقعن ، اصلن نمی تونیم، خود من نمی تونم، اون روز هم که خدمتتون زنگ زدم خود من نمی تونم به اندازه ی تو شهامت داشته باشم!! و واقعن بی نظیری!! من دعوت می کنم از همه، باز هم حتا اگر شده یک دلار بگن فقط برای اینکه معلوم بشه که چند نفر در میون جامعه ی ما که البته اونایی هم که زنگ نمی زنن، به خاطر خواب بودن شونه!! نه اینکه نمی خوان این رو تایید بکنن!! ر
*
شهیار: درسته!! ر
*
جناب کهن: اونایی که این رو می شنون، زنگ بزنن به رادیو و تو این برنامه تعهد کنن که همین جور که قبلن اون دوست عزیز ما گفتن که شما رکورد شکن بودید!! این رکورد شکنی تا آخر این دوره برنامه بمونه و همه ی ما دست به دست هم واقعن کاری کنیم که تا سنبل اخلاقی تو!!! میون جامعه ی هنری ما همین جور که خود شما چند دقیقه ی پیش اشاره کردی، واقعن باید یک رنسانسی بشه تو این اخلاق هنرمندان جامعه ی ما!! و امیدوارم که با پیشکسوتی تو این کار انجام بشه!! ر
*
.
.
.
***
تکه ای از برنامه ی "قدغنها" بود که خواندید!! این برنامه در شب اسکار تهیه شده بود. در هشتادمین مراسم اش!! و جناب شهیار قنبری می رفت تا رنسانسی اخلاقی بیافریند به قول دوست و همراه برنامه اش جناب منوچهر کهن!! چه رنسانسی و چه کشکی؟ این که مشتی شنونده بی هوش را هر چند وقت یک بار با وعده و وعید " سایت شاعر " و " آلبوم های شاعر " و... خواب از چشمان شان برباییم و باز روز از نو و روزی از نو، این پررویی نیست؟
*
جناب شاعر و ترانه نویس!! ر
*
کارتان به جایی رسیده است که سایت های همه ی هنرمندان بزرگ دنیا دیگر برای تان کوچک اند و از دیدن و گفتن از آنها شرمسارید؟؟؟
*
چرا از تولد سایت خودتان که در عالم امکان نیست، شرمسار نیستید؟؟؟ چرا نگفتید که من هم سایت و وبلاگی باشکوه داشتم با مدیریت دو بانوی فرهیخته و فرهنگ ساز که سالی از آن ها و کار سترگ شان بر فضای مجازی حمایت کردم و بعد به سبب مصرف بیش از حد مواد مخدر، نفهمیدم چه گفتم و چه کردم و ترسیدم که رابطه ام با آن نوگل بستان به همه جا درز کند، در نتیجه مجبور شدم، بی محابا تهمت بزنم و عزیزی از عزیزان را از خود منزجر کنم!! در کنارش هم فن هایی را!! ر
*
چرا بعد که به اشتباه تان پی بردید، تهمت های ریز و درشت امنیه خانه ای و ... زدید و باز به راهی رفتید که شما را روز به روز محقرتر کرد؟ سینه چاک های دیروزی که فقط در مشت شان فحش و ناسزا داشتند، چرا برای تان آبرو نخریدند؟ چرا بعد از اینکه فن بزرگ تان را از دست دادید، حتا یک مطلب خشک و خالی در خصوص آثارتان ننوشتند و مرهمی نشدند برای تان؟ هر چند زخمی در این بین کسی دیگر بود و نه شما!! کسی که شب تا صبح، چشمان اش را خیره بر مانیتور می کرد و برای شما و آثارتان بهترین ها را خلق می کرد. نام اش را به همین زودی به فراموشی سپردید؟؟ باشد من به یادتان می آورم! نامش : مریم بیدار!! ر
*
برای روز ولنتاین پارسال، روز تولدتان، که تاکنون هیچ کس این چنین در دنیای مجازی اینترنت، وقت و مایه نگذاشته بود، و راه انداختن کارگاه نوشتن در باب آثارتان که از اولین آلبوم رسمی تان آغاز شد!! و... ر
*
حالا هم که قرار است، رنسانس اخلاق از شما در بین جماعت هنرمند ایرانی آغاز شود!! مبارک است. یک رنسانس انسانی و اخلاقی که شما اسوه اش هستید!! خوب است دیگر، همه چیزمان به همه چیزمان می آید. ر
*
دختری با آن همه عشق پاک را فن اتاق خوابی می خوانید و با دیگری خلوتی دارید و از آن سو هم تهمت پشت تهمت که آقا بگیر توطئه کرده است، امنیه خانه و ... وامصیبتها!!! ر
*
جرم "مریم پاک" این بود که این شهامت را داشت که گفت برهنه شوید و خود باشید برای ما!! همین و بس. نوشت که مثل هنرمندان جهان باشید که از آن ها هر هفته یاد می کنید و زنده گی خصوصی شان را بر دایره می ریزید!! حتا نوشت که برای من مهم نیست که هنرمندم در زنده گی خصوصی اش چند معشوقه دارد یا مواد مخدر دغدغه اش است!! بلکه همین ها را با شهامت عنوان کند. اما شما چه کردید؟ ترسیدید مبادا پته تان بر آب بریزد و پیش دستی کردید و ... ر
*
رنسانس ِ اخلاق، جناب شهیار قنبری!! ر
*
من به عنوان یک جوان ایرانی که شما، زمانی هنرمندم بودید و نه مثل دگران که برای تان تب می کردند، بلکه در حدی که آثارتان را می شناختم و می دانستم در برابر دیگران وزنه ای هستید مثلن، این مسائل را می نویسم. ر

*در این یک سال بر داشته های پیشین ام با تلاش و سعی دوچندان خواهر همیشه ام " مریم " و کوشش های بی دریغ بانویی فرهیخته، آنسه ی عزیز، اضافه شد. چه در خصوص آثار شما و چه آثار دگر هنرمندان جهان!! این دو عزیز برای من که بسیار اثر گذار بودند. برای شما که در عالم مجازی، آبرو خریدند!! نخریدند؟؟ چپ و راست مطالب رنگین گذاشتند و سایتی که بخشی اش برای شما با مدیریت " مریم " عزیز فعالیت می کرد و بخشی اش به آثار آوازخوان محبوب قلب ها، " گوگوش " می پرداخت با مدیریت بی نظیر" آنسه ی عزیز". اما چه شد ؟ بگویید به جناب " کهن " که من هم وقتی سایت داشتم و هنرمند درجه یکی بودم و سایت ام از امثال بیتلز هم پر محتواتر و زنده تر بود!! بگویید که این من بودم که تیشه بر ریشه ام زدم و مثل جهان سومی ها با عزیزان برخورد کردم!! بگویید شاعر!! مگر شما شهامت گفتن ندارید؟ مگر شما همان نیستید که حقایق را می خواهید آزاد بفرمایید، این گوی و این میدان، بفرمایید!! ر
*
محمود
1386/12/6

Saturday, February 23, 2008

شاملو و بزرگان ادب دنیا در رویا


دیدارهای " رویایی " شاملو
*
*
ماجرای ملاقات « احمد شاملو » بزرگ شاعر معاصر را با « آندره ژید » حتمن نشنیده اید! ایشان با « عسگری پاشایی » و همسر شعرشان « آیدا » به دیدار آندره ژید می روند. در آن دیدار کلی بحث می کنند و در نهایت با هم گلاویز می شوند. خب این حکایت تاریخی که چرا شاملوی ما با آندره گلاویز می شود جایی تاکنون درز نکرده است. بعد از این دیدار تلخ و عجیب شاملو مُصر می شود بعد از آن به دیدار بزرگان ادب دنیا بشتابد تا حق شان را کف دست شان بگذارد که ادبیات فقط پارسی و لاغیر! اما مگر به گوش بزرگان ادب دنیا می رفت! مثلن در دیداری که با " گابو " یا همان " گابریل مارکز " خودمان داشت، آنقدر بحث کرد که شاملو او را به فحش ناموسی کشید و بعدش « گابو » به دوستش « فیدل کاسترو » شکایت برد که رژیم جمهوری اسلامی را حمایت نکند در برابر استکبار که آمریکای خونخوار و جهانخوار باشد! ر
*
گفتم که این مقوله ی دیدارهای شاملو را هیچ منبع خبری تاکنون گزارش نکرده و فقط برای اولین بار می خوانید!! این آندره ژید و گابو و ... اصلن چیزی بارشان نبود که! فقط شعارهای الکی می دادند! این را من نمی گویم خدا بیامرز شاملو می گفت! تازه شاملو کلی به آندره حسودی هم می کرد بابت جایزه ی نوبلی که آندره برده بود!! خلاصه شاملو تا آخر عمر بیست و چهار ساعت به این آندره بد می گفت!! دشمن خونی اش بود. ر







***



حکایت بالا را که خواندید،زایده ی تخیل نویسنده ای گم نام بود. اصلن شما فرض بگیر بیمار بود. البته از این قبیل بیماران زنده و البته معروف کم نداریم ما! نمونه ی زنده اش که سروصدا و گرد و خاک کرده است، جناب «رویایی» شاعر است!! ر




ایشان در نقل خاطره ای، دودمان جناب شاعر ملی را برباد می دهد، و بعد هم کلی افتخار می فرماید!! اینکه باید برهنه شد و چه و چه!! نمی دانم چرا همه بعد از خاک کردن شاعر به فکر برهنه کردن اش افتاده اند!! همه شمشیرها را از نیام کشیده اند تا از برکت نام بزرگ اش کسی شوند!! جناب « رویا » چرا همان زمان که ایشان زنده بود، از این خاطرات محشرتان جایی درز نکرد؟ بله همه می دانیم از زبان سرخ شاملو هراس داشتید! حالا هم که ایشان نیستند از خود دفاع بفرمایند، آیا اخلاقی و انسانی است که بزرگی را این چنین به سمت و سوی آن چه که شما به آن پای بند اید، بکشید؟ کسی مخالف گفتن حقایق نیست، اما این چنین نوشتن و گفتن اصلن چه ضرورتی دارد؟ چه گرهی از طناب هایی که رژیم منحوس به دور روشن اندیشان کشیده است، باز می کند؟ غیر از این است که گزکی بزرگ به دست شان می دهید؟ و آیا این خیانت نسبت به دوست و همکارتان نیست؟ آیا گمان می کنید همه ملت ما به آن حد از بلوغ رسیده اند که این ها را تشخیص بدهند؟ مطمئنم شما هیچ پاسخی ندارید!! جز مشتی اراجیف که همه ی عمرتان را با آن سر کردید و آن سو هم عباس معروفی را هر روز در وبلاگ تان به بهانه ی دوستی با او حقیر و خوار می شمرید با زبان مثلن روشن فکرتان!! اما مهم نیست این دنیا "دار مکافات" است جناب رویایی شاعر، پس شما هم منتظر باش به زودی زود فرا می رسد آن چه که باید برسد. ر
*
*
ر
محمود
1386/12/4
*
مطلب رویایی با کلیک بر واژه ی " خاطره ای " ر ***

Sunday, February 17, 2008

زن امروز به بهانه ی " سپندارمذگان " باستانی


به بهانه ی روز جشن « سپندارمذگان » روز گرامی داشت " زمین " و " زن " و همچنین روز « مهرورزی » که آیینی باستانی است و در تقویم هجری خورشیدی روز بیست و نهم بهمن ماه می باشد و لقب " سپندارمذگان " به مفهوم نماد « عشق » می باشد ، مقاله ای خواندنی از یک زن ایرانی که با این مقاله بدفُرم به عنوان یک مرد ایرانی موافقم ، خواهم پرداخت ! این مقاله در سایت « خبرنگاران صلح » منتشر شده است . این مقاله از منظری دیگر به مسائل زنان عصر مملکت می پردازد . رر

*

پس این مقاله ی خواندنی را بخوانید : ر

***

زن امروز؛ مانکن- قدیسه! ر

*

سال هاست كه جنبش های زنان در جاهای مختلف دنیا با شعار برابری جنسیتی وارد عرصه مبارزات خود شده اند؛ با نام «فمینیسم». ر

*

آن ها داعیه دار این تفكر بوده اند كه مردان و زنان باید از حقوق مساوی و برابر برخوردار باشند. شاید لازم باشد در همین جا نگاه موشكافانه ای به وا‍‍ژه آشنای " برابری " بیاندازیم . ر

*

این واژه آنچنان در طول تاریخ تعبیر و تفسیر شده كه تحقیق پیرامون خود را بسیار سخت كرده است. اما آن تصویری كه از شنیدن این واژه در ذهن متبادر می شود تصویری جهان پسند و زیبا به نظر می رسد؛ همه دارای فضایی یكسان، حقوقی یكسان، دستمزدی یكسان و... یكسان هستند. و دقیقا همین جاست كه بزرگ ترین خیانت این واژه معلوم می شود: همه چیز برای همه یكسان، بدون در نظر گرفتن ویژگی ها، استعدادها، توانایی ها. بدون در نظر گرفتن استثنا ء ها. بدون در نظر گرفتن این كه هیچ دلیلی ندارد انسان ها منكر تفاوت هایشان بشوند تا حقوقی یكسان داشته باشند. ر

*

زنان دنیا سال هاست دارند از برابریی حرف می زنند كه از پایه هایش دچار تسلسل است؛ آیا زنان خواستار داشتن حقوقی یكسان با مردان اند؟ آیا این به آن معنی نیست كه زنان باید از حقوقی مثل مرخصی زایمان، سقط جنین و... كه خاص زنان است، محروم شوند تا با مردها یكسان باشند؟

*

برابری برای زنان در تمام این سال ها چیزی جز خستگی، سوء استفاده جنسی و دوری از جنس زنانه در بر نداشته است. زنان ما هرگاه خواسته اند دارای حقوق برابر باشند، تمامن رفتار مردانه را تقلید كرده و تا بن دندان مرد شده اند! ر








فكر می كنم اگر از خیلی از زن های امروز ایران بپرسند: مهم ترین خواسته ی شما چیست؟ یا جوابی ندارند یا در نهایت می گویند: تساوی حقوق. اگرچه تساوی در حقوق، قطعن نتیجه ای جز انزوا برای نیروی فعال زنان نخواهد داشت. ر

*

نگاهی به جنبش زنان -همان كه قبلن به آن پرداخته شد- نشان می دهد به واسطه ی تاریخ طولانی استثمار زنان در آشپزخانه ها، یا چیزهایی مثل زایمان های مكرر و عدم دسترسی آسان به اطلاعات، منابع اقتصادی و... از عمده جمعیت زنان ایران نیرویی غیرفعال ساخته شده كه دغدغه هایش در خرید طلا و جواهر، مد روز، كلاس های گوناگون هنرهای ظریفه و غیره خلاصه می شود! آن چه امروزه به عنوان «زن مدرن» در جامعه شناخته می شود، قطعن تفاوت های بسیاری با زن دیروز ایران دارد؛ اكثر این جمعیت از زنان را تحصیل كردگان دانشگاه تشكیل می دهند كه نیروی كار زنان ایران نیز هم از آن ها تشكیل می گردد. این قشر از زنان - طبقه به اصطلاح متوسط- به طرز هدایت شده ای آزادی را برای خود، داشتن حق تصمیم گیری در خرید، رفتن به كلاس های گوناگون لاغری و گلدوزی و زبان و... تعریف كرده اند! این ها زنانی هستند كه توان دسترسی به منابع اقتصادی را دارند اما تمام خواسته های فكری و ذهنی شان به همان موارد كه ذكر شد خلاصه می گردد. حجم عظیمی از موج مصرف گرایی، توسط آنان به پیش رفته و آمارها نشان از افسار گسیختگی در مصرف را نشان می دهد. ر

*

زنان امروز ایرن به شدت شبیه زنان دیروز آمریكا، در مواجه با دنیای نوین صنعتی، تنها نقش خریدار را بازی می كنند. آن ها مصرف می كنند پس هستند! از این رو، جامعه كنونی ایران با داشتن چنین مادرانی قدرت مبارزه و تحلیل خود را از دست داده است. نباید از یاد برد كه به وجود آمدن چنین پدیده ای قطعا با برنامه قبلی از سوی دولت ها و به منظور فلج كردن هرگونه جنبش مخالفی صورت گرفته است. در جامعه ای كه تنها پاسخ گویی به نیازهای اولیه -از طرق ابزار مدرن- تبلیغ می شود. در جامعه ای كه به دلیل فشار كار روزانه -و روز افزون بر زنان- فرصتی حتا برای تربیت فكری فرزندان نیست، زنان چه طور می توانند پاسخ درخوری به پرسش «خواسته تان چیست» بدهند؟

*

وقتی زن تحصیل كرده ما در آستانه ازدواج تازه باید درگیر مسئله به اثبات رساندن باكره گی اش -از طریق برگه سلامت- باشد؛ آیا جایی برای ذهن سالم هم باقی می ماند؟ در جامعه ای كه در وارد كردن ابزار مختلف صنعتی و تجاری، گوی سبقت از همه ربوده و تنها ذهنیت جاری در آن مصرف است؛ آیا جایی برای تفكر دقیق در ارتباط با واژه پوچ برابری هم هست؟

*

زن جامعه امروز ما به تنهایی باید یك كارمند نمونه با دست مزد كم، یك مادر خوب، یك كدبانوی باسلیقه، یك مانكن خانگی و قدیسه ای خدا ترس باشد. زنی كه باید در رختخواب شوهرش مثل فاحشه ها و در محل كار، مریم مقدس باشد. زنی كه در كنار شستن بچه اش، با یك دست دیگر دارد كتاب های مرجع فوق لیسانس را می خواند. زنی كه باید به جای همه آدم ها زندگی و كار كند! ر

*

آیا فرصتی برای اندیشه هم باقی می ماند؟ زنان امروز ایران در پشت میزهای اداره چروك می خورند و از درون نابود می شوند تا با صابون خرچنگ و داروهای دكتر مظاهری صورت خود را سرخ نگه دارند. ر
آیا برداشتن حجاب از سر این زنان مشكلی از آن ها حل می كند؟ آیا زنان ما به برابری احتیاج دارند یا به فهمیدن درست ظرفیت ها، توانمندی ها و حضورشان به عنوان یك انسان در جامعه؟
باور كنیم واژه های «برابری و تساوی» بزرگ ترین خیانت در حق نوع بشر بوده است.
ر

*

*

ر « محبوبه آب برین » ر

***
فارغ از اینکه شما با این مقاله موافق باشید یا نه ! اما حقایق به گمان تان غیر از این مسائل است ؟ برابری اشاره شده در این مقاله آیا همان نکته ی ظریفی نیست که سالهاست که زنان به خصوص در ایران به دنبال آن هستند ؟ هر چند از حق نگذریم که استثناهایی در همین جامعه ی عقب مانده وجود دارد که با نمونه های غربی گاه برابری می کند و گاه به گمانم آن قدر سرشار از انرژی هستند زنان ما ، که مردانی چون من از حیرت ، شاخ در می آوریم !! با آرزوی روزی که زن ایرانی تنها دغدغه اش « حجاب » و « حقوق برابر » در میهن اش نباشد . الهی آمین

1386/11/29






Tuesday, February 12, 2008

رامی ، خنیاگر خسته ی جنوب






راوی خسته ی جنوب



درها باز می شود و به خانه ی ما پا می گذارد . دو تایند انگار ! می گذاردش زمین . از خودش بزرگتر است . تکیه اش می دهد به دسته ی مبلی که شاملو در آن نشسته . می نشیند روی زمین کنار گیتارش بی کلمه یی . با انگشتان هواییش آغاز می کند آرام آرام . یکی شدن ساز و انسان ... طوفان به پا می کند ! اشتیاق فضا را می آکند . نوای گرم مادرانه ی گیتار و آواز حنجره ی زخمی " رامی " در حیرت چشم ها ، نگاه ها ، سکوت ها ، محنت ِ تبار ما را از عاشیق ها تا تروبادورها ، از کولی های گرانادا تا مالاگا ، از سایات نووا تا مرسدس سوسا تا فرانسیس به بی پیام آوران مهر و شفقت و دوستی ، خنیاگران خسته . لحظه ها را نوشیدیم . ساعت ها را لحظه بر لحظه یی گریست . شب شده است . خنیاگر تنها خانه را ترک می کند با گیتارش ! این جا بود آیا ... ر


ر « آذرماه 1384 ، دهکده » ر


*


این واژه های " آیدا سرکیسیان " بزرگ همسفر شاملو است در وصف خنیاگر تنهای جنوب " رامی " . نام شناسنامه یی او " ابراهیم منصفی " . ر

ابراهیم منصفی در سال 1324 در بندرعباس به دنیا آمد . از پدری اهل شهرستان « میناب » و مادری اهل « صحرا باغ » لار ، او به قول خود ، زاده ی عشق زنی بود به مردی که آوازش او را سِحر کرده بود . « ابراهیم » با جدایی زود هنگام پدر و مادر ، سال های کودکی و نوجوانی خود را با پدر و مادر بزرگ پدری در « بت گوران » یا معبد هندوها گذراند . در سنین نوجوانی سرسپرده ی عشق ، به شعر و ترانه روی آورد . هر چند استعدادهای دیگر او همچون بازیگری ، شوخی و بداهه پردازی و طنز در نمایش های دبیرستانی و مراسم مختلف ، بسیار مورد توجه قرار گرفته بود ، اما بزرگترین هنر و عشق او "موسیقی" بود . « رامی » نام شاعرانه یی بود که او بر اساس نام کوچک خود آن را برگزیده بود . نامی که در فرهنگ باستانی و اساطیری هند ماخوذ از نام خدا « رام » ، « راما » و در عین حال به یکی از کهن ترین متون اساطیری و مذهبی هند می توانست اشاره و تکیه داشته باشد : « رامایانا » ر

در سال 1343 ، هنگام تحصیل در دبیرستان اولین مجموعه ی سروده های خود با عنوان « مروارید ساحل »را با کمک دوستانش در بندرعباس در نسخه های معدودی به چاپ سپرد . اگر چه سالها بعد در گفتگویی او این اشعار را خام و اشتباه زنده گی او خود شمرد ! « رامی » بعد از پایان تحصیلات دبیرستان و هنگام سربازی و در سال 47 خورشیدی اولین شعرهای آزاد و عاشقانه ی خود را در مجله ی" خوشه" به سردبیری شاملوی بزرگ به چاپ سپرد . در شناخت نامه ی "شاملو" تالیف جواد مجابی ، صفحه ی چهل و یک در فهرستی که از شماره ی چهارم نشریه ویژه نوروز سال چهل و هفت ارائه شده است ، نام « رامی » را در بین شاعران آن زمان می بینیم . نکته ی گفتنی این است که همکاری و رفاقت « رامی » با شاملو نتیجه ی نزدیکی افکار آزاد اندیش این دو بزرگ است . در مجموعه یی که در زمان حیات شاملو از شاعرانی که در شب های شعر خوشه بوده اند ، منتشر شد ، باز هم نام « رامی » در کنار آن همه شاعر می درخشد . ر

دریغ و درد که بزرگان این مُلک در زمان فرسودن یا نبودن شناخته می شوند ! هنگامی که هستند کسی یا از آنها یاد نمی کند یا چراغشان آنقدر کم سو شده است که کسی سودایی نمی بیند تا از آنها سخن گوید !! ر

ناگفته نگذارم در هنگامه ی حضور « رامی » نوجوان در معبد هندوها او با« سارا»ی زنده گی و شعرش آشنا می شود . «سارا» خیلی زود به هوای خود می رود و او را تنها می گذارد و در همین زمان دیدار « آمیس » با چهره ای پری وار و فریبا و عشقی عارفانه او را مجذوب ساخت اما دریغ که او همچون سارا با شتاب به آن سوی آبها پرواز کرد و یاد همیشه حسرت انگیز چشمانش تا دیری در ذهن او و ترانه هایش ماند و همو سبب ساز شکست و درهم ریخته گی روحی و روانی « رامی » جوان می شود تا جایی که از خدمت سربازی فرار می کند و در نهایت با پادرمیانی مادر و بستگان مجددن به سربازی اعزام می شود . ولی زخم عمیق تر از آن حرفهاست تا جایی که به سبب مشکلات روحی و روانی ، از خدمت معاف می شود . ر
سالها بعد شغل معلمی را پیشه می کند و در روستاهای "بستک" از توابع استان هرمزگان مشغول تدریس می شود . او که تجربه ی شکست در اولین عشق پرشور دوران جوانی را داشت با تاکید و اصرار مادر و اطرافیان با دختری اهل همین روستاها ازدواج می کند که حاصلش یک پسر و سه دختر بود . ر
نوشتم که او استعدادی ذاتی در برخی هنرها داشت از جمله بازیگری ! او در سه فیلم کوتاه سینمای آزاد آن سالها به کارگردانی « حسن بنی هاشمی » نقش آفرینی کرد و توانست جایزه ی اول سینمای آزاد را برای فیلم « نهنگ » کسب کند . ضمن اینکه خود نویسنده ی فیلمنامه و بازیگر نقش اول آن بود . دو فیلم دیگرش یکی : « کالنگ هایم را دوست دارم » و « برکه ی خشک » بود . ر

هنر او در بومی سروده ها و البته مضمون افکارش همان که در اشعار آزادش به چشم می خورد . او تحت تاثیر زبان شاملو بود و به اشعار او و "فروغ فرخزاد" عشق می ورزید . چند سفر او به تهران به شوق دیدار شاملو و شرکت در شب های شعر خوشه بود . او با دیگر شاعر جنوبی که بعدها گردآورنده ی ترانه ها و اشعارش شد ، زنده یاد " حسن کرمی " رفاقتی بسیار صمیمی داشت . « کرمی » فقید نیز از حضوریافته گان در شب شعر خوشه بود که با همت شاملوی بزرگ برگزار شد ! ر

شاعر معاصر اهل جنوب ( بوشهر ) زنده یاد "منوچهر آتشی" در اواخر دهه ی هفتاد در سفری که به سوئد داشت ، پس از بازگشت از مردم آنجا سخن رانده بود که از خنیاگر جنوب « رامی » از او پرسیده بودند و از آنجایی که بیشتر جنوبیها خاصه استانهای هرمزگان و بوشهر ، در این کشور سکنا گزیده اند ، در نتیجه با « رامی » و آثارش آشنایی دارند . ر

در ترانه های بومی « رامی » با سه لهجه ی هرمزگان طرف هستیم . لهجه ی " مینابی " ، " بندری " ، " بستکی " . ر

رامی در سال 1359 خورشیدی به سودای عشق نافرجام و سفر کرده اش و شاید هم به سبب شیفته گی و علاقه ی بی حدش به موسیقی و رقص و گیتار ، به "اسپانیا" سفر کرد . در مادرید و برخی شهرهای اسپانیا موفق به تماشای رقصهای "فلامنکو" و موسیقی" کولیان" گردید که بی اندازه شیفته اش بود . اگر چه این سفر ماهی به طول نیانجامید اما تاثیرش بر روح و روان ترانه هایش از آن پس کاملن مشهود است . ر

منصفی با شعر و موسیقی ملت های مختلف آشنایی داشت و ساعات بسیاری از وقت خود را به مطالعه و گوش سپردن به موسیقی نواحی مختلف جهان صرف می کرد و به موسیقی و رقص فلامینکوی " اسپانیا " و نیز موسیقی " هند " علاقه ی وافری داشت . برخی از این آثار آنچنان تاثیر عمیقی بر او می گذاشتند که براساس آن ملودی ها ، ترانه های بومی زیبایی ساخت و اجرا کرد . مانند : « گل های داوودی سفید » که از آهنگ معروف « لابویم » و ترانه ی « خاطره » که از آهنگ « رقص های مجار » ساخته ی « برامس » یا ترانه ی « مُم ما » که از آواز « لاماما » اثر « شارل آزناور » آواز خوان شهیر فرانسوی به شکلی هنرمندانه اقتباس و اجرا نمود .ر


نگاشتم که به جز ترانه های بومی ، او اشعاری آزاد تحت تاثیر شاملو نیز سروده است . بیش از صد شعر آزاد حاصل این کوشش است . بعدها و پس از مرگش در دو دفتر و به همت دوست و همکار دوران معلمی اش زنده یاد « حسن کرمی » این دفاتر به چاپ رسید . عناوین این دفترهای شعر به ترتیب سال انتشار این چنین است : ر

ر 1 . رنجترانه ها _ زمستان 78 _ نشر هفت رنگ


ر 2 . گفته های ناگفته _ سال 82 _ نشر هفت رنگ




****






***





در سال 1384 به همت نشر "ماه ریز" و تعدادی از دوستان فرهنگی اش ، مجموعه ترانه های او منتشر شد . در باب این اثر که 106 ترانه ی او را شامل می شود گفتنی اینکه ، اکثر ترانه ها دارای تاریخ سرودن هستند و به شکلی زیبا و هوشمندانه در پایان کتاب نمایه ی نامها و واژه نامه ی ترانه ها آمده است و ابتدای کتاب هم جدول " نشانه های آوانگاری" آمده است . خلاصه اینکه مجموعه ای از بومی سروده های او گرد آمده که قابل شان و جایگاه اوست در موسیقی جنوب . ناگفته نگذارم که یک " سی دی " از کارهای منتخبش که حاوی هفده ترانه ی اوست ، توسط شرکت "ماه ریز" نیز منتشر شده است . ر



***
در خصوص زنده گی خصوصی او بایدم گفت که زنده گی با همسری که کمترین تفاهم و توافقی با او نداشت و هنر او را به هیچ می گرفت و جز افزایش تنهایی و اندوه برای او حاصلی نداشت و علاوه بر آن غرق شدن پسر پنج ساله اش « بنیامین » در آب های حوضی در روستا، داغی عمیق و جانگداز بر رامی نهاد . این داغ تا سالهای آخر عمرش با او بود . در زمان معلمی در روستاهای « بستک » در یک شرط بندی جوانسرانه با دوستان و در حال پریدن از چاهی عمیق ، در آن افتاد و لگن خاصره پایش شکست و چندین سال دربه دری برای معالجه اش مسبب از دست دادن شغل آموزگاری و تا آخر عمر هم مجبور به لنگیدن شد . از دست دادن شغل اش نیز تبعاتی از جمله آواره گی و فقر و مشاجره و ناسازگاری با همسر را داشت . ر


در این سالهای شوم او به سبب از دست دادن شغل اش که تنها امکان تامین مخارج زنده گی بود و فقدان هرگونه منبع درآمد دیگر ، در دوزخی از فقر و تهیدستی افتاد . اینهمه رنج و مصیبت او را ناخواسته به سمت زهر کُشنده ای برد که گمان می کرد تسکین آلام اش است و سرانجام زنده گی برای او به معنای واقعی کلمه تراژدی شد و گرفتار اعتیادی سخت گشت !! ر

بدینگونه او در شب اول تیرماه 1376 خورشیدی در سن پنجاه و دو ساله گی و در نهایت یاس و نومیدی و با مرگی خودخواسته از این خاکدان بی ترحم پر کشید ! ر


*
آثار او زمینه ساز حضور جوانانی شد که بعدها با ترانه های او زنده گی کردند و خود را با چسباندن به او ، جایگاهی در عرصه ی بی هنر یافتند . ر


* روحش شاد و یادش بلند . ر


*

قلمی شد به تاریخ


1386/11/23

_______________


ر *** یاری گرم در جست و جوی زنده گی هنری « رامی » ، مقدمه ی دفترهای شعر منتشر شده او به قلم « حسن کرمی » که در متن اشاره داشتم و همچنین « شناخت نامه » شاملو تالیف " جواد مجابی " بوده است . ر

Sunday, February 10, 2008

در آستانه ی انقلاب کبیر ایران


انقلاب کبیر ایران
*
*
روزی که زنده یاد " شاپور بختیار " در مصاحبه ای به این مضمون که خواهم نگاشت در ارتباط با وقایع مملکت با رادیو اسراییل که سخن می گفت ، کمتر کسی شاید گمان می برد ، او دست روی نکته ای حساس گذاشته است که پس از مرگش ما مردم عامه از آن آگاه خواهیم شد که دیگر خیلی دیر است و نوشدارویی بعد از مرگ سهراب است ! او در آن مصاحبه اشاره داشت به اینکه : ما تحصیلکرده گان جامعه باید سر به اقتصاد و سیاست ببریم و شما آخوندها و ملاها و در یک کلام روحانیون در مساجد به ارشاد و راهنمایی مردم چون گذشته و در طول تاریخ که کارزارتان همین بوده بپردازید تا مملکت راه درست را بپیماید . اما کجا گوشی شنوا بود که ملا بر خر مملکتداری سوار بود و چون ذات هر انسانی تشنه ی قدرت و حکمرانی است خیال پایین آمدن نداشت که نداشت !! بنیانگذار کبیرش هم که ابتدا مخالف سوار شدن ملا بر اجرای امور بود یا رای اش زده شد یا پیش از این بلوف زده بود ! اگر روزی سایه ی خدا بر زمین نشسته بود و مردم حق پاگذاشتن بر سایه ی همایونی را نداشتند ، بعدش باید چهره ی همایونی را در ماه به نظاره می نشستند و یکان یکان به یکدیگر نشان می دادند ! چهره ی " آقا بزرگ " در ماه است ، پس صلوات ! ر







خلاصه آن شد که نباید ! ملت بعد از شادمانی بی سبب دچار مخمصه ای شد که تا آن زمان به چشم بارها دیده بود اما متاسفانه ملتی داشتیم که دچار فقر حافظه و دچار بیماری تاریخی فراموشی بود و این بیماری به سبب مطالعه نداشتن و غرق در تاریخ نبودن به سراغ یک ملت می آید !! اگر انقلاب کبیر فرانسه به سال 1789 میلادی ، فرانسه را از قرون وسطا به رنسانس صنعتی و ادبی و فرهنگی کشاند ، انقلاب شکوهمند اسلامی که قرار نبود نامش اسلامی شود و به ضرب شست " آقا بزرگ " شد ملت و میهن را از اصلاحات ارزی یا انقلاب سفید ِ سایه ی همایونی به وسطای اسلامی برد !! خب مبارک است و این هم تحولی در عرصه ی مملکتداری است و ایران ِ من و ما باید هر قرنی را جوری به سر برد تا جهانیان را انگشت به دهان بگذارد و همه را دچار حیرتی کند ! ر





این گفته ی مشهور که : دین افیون توده هاست ! به بار می نشیند و ملت حسینی و کربلایی به میادین نبرد با کفر و الحاد اعزام می شود دسته دسته ، تا راه قدس را از کربلا بگذراند. جنگی هشت ساله با عراق متجاوزگر آغاز می شود و صحنه های جبهه های جنگ علیه کفر و صدامیان به راه می افتد ! غافل که طرف مقابل هم خدایش در همان قبله ای است که من و مای مسلمان نماز می بریم !! پس این کفر به چه معناست ؟ کسی آنگونه پاسخ می دهد که اینان یزیدیان زمانند که مقابل حسین ایستاده اند و به خیمه ی اولاد پیغمبر تعرض کرده اند !! ملت ساده ، حرف " آقا بزرگ " برایشان حجتی بزرگ است چرا که تصویر مبارکش در ماه نشسته بوده است و خطا در گفتارش ابدن راه ندارد !! باز هم مبارک است این پیروزی ! ر





فردا قرار است امت همیشه در صحنه بار دیگر بهاران را خجسته بدارند و به میدان بازگردند تا با آرمانهای " آقا بزرگ " تجدید عهد و پیمان کنند !! باز هم مبارک است
*
آن از پول نفت و آن هم از بهای رایگان آب و برق و ... که ملت را آرامش خاطر رسید در این قریب به سی سال که از عمر مقدس جمهوری اسلامی گذشت ! ر
پس چرا نباید به میدان تجدید عهد و پیمان با آرمانهای " آقا بزرگ " رفت ؟
*
روشن فکران و کتاب خوانان ما هم که تا دیروز خیال برشان داشته بود ، سایه ی خدا را از زمین برداشته اند و دیگر در برابر کسی قرار بر کُرنش و اطاعت نیست ، یا کوچ کردند و یا کنج عزلت گرفتند و دق کردند !! ر
*
هنر و فرهنگ که تا دیروز مثلن رنگ و بویی گرفته بود به کنج ِ خانه ها رفت و اربابانش هم کوچ کردند و تعدادی هم که ماندند یا جیره خوار شدند یا سکوت کردند یا در تنهایی به آرامی مُردند ! تک و توکی هم که صدایشان بلند بود یا خفه شدند یا سانسور و اگر گاهی چیزکی درز کرد ، درزش را برای همیشه بستند ، مبادا جامعه به سمت و سوی طاغوت گام بردارد !! ر
*
تا رسید زمانه ای که به " حماسه ی دوم خرداد " تعبیرش کردند و انگار باید آنها که زمانه ای به کنجی خزیده بودند به میدان ِ فرهنگ و هنر فراخوانده می شدند و اندکی فضای جامعه ی هنری و مطبوعاتی باز شد !! باز شدن فضا همان و بگیر و ببندها همان ! روزنامه نگاران که تا دیروز ، حتا جرات نوشتن دو کلام حرف حساب را نداشتند ، با روشن شدن تاریکخانه ی اشباحی که نظام اسلامی بر معاندانش به زعمش گشوده بود و همان حکایت مشهور قتلهای زنجیره ای به دست ارباب وزارت اطلاعات بود ، فرصتی یافتند تا حقایقی را که در سینه شان سالها داشتند را بر دایره بریزند و ملت که تا دیروز با شک و تردید بعضی مسائل را دنبال می کردند با فضای بازی که ایجاد شد و حادثه ای خجسته بود فهمیدند آنچه را که نباید بفهمند ! اینکه در همه ی این سالها ، چه کسانی با وعده و دروغ و نیرنگ و قتل و آدمکشی بر ما حکمرانی می کردند به اسم اسلام و حسین و اولاد پیغمبر و این همان کلاه گشادی بود که پیش از اینها در تاریخ این مُلک مسبوق به سابقه بود و حکمرانی خاندان بنی عباس را بر ایران در طی حدود ششصد سال زنده می کرد ! همان ها که با نیت ستاندن خون حسین و اولاد پیغمبر بر بنی امیه شوریدند و خود منبری از خون در تاریخ به جای گذاشتند . منبری از دروغ و ریا و ... ر
*
آیا امروز ملت ما هنوز بیدارند و هشیار؟ یا نه این حکومت دست همه را خوانده و ملت را چنان اسیر مسائل ریز و درشت اقتصادی کرده است که جایی برای فکر و راه چاره نمانده است؟ من می گویم دیگر راه چاره ای نمانده است و اگر روزی قرار بر تغییری باشد این حکومت از درون از هم می پاشد و خود سردمداران همدیگر را له و لورده می کنند ، کما اینکه با زبان بی زبانی هر گروه و دسته ای می خواهد ملت را یار خود کند ، اما یا ملت نمی فهمند یا دیگر رمقی ندارند که به سخنان شان گوش بسپارند که همین گزینه ی دوم درست است ! ر
*
باید به انتظار نشست تا این بار خر قدرت کدام یک را سواری خواهد داد؟
*
*
*
ر « محمود » ر
بیست و یکم بهمن ماه 86 خورشیدی