پرستو به بازگشت بزد نغمه ی امید
ز بازی ابر و مهر، به نیلی سپهر ژرف
به هر لحظه ای تازه ای نمایان شود شگرف
به جوش آمده است خون درون رگ گیاه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
به خویشان و دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیز خشم که پیکار می کنند
به آنان که با قلم، تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار می کنند
«بهاران خجسته باد»
*
این روز ها به هر روزنامه و ماهنامه و فصلنامه ای بنگری، سرشار از رنگین نامه های ویژه ی سال نو است! به هر سایت و وبلاگ ِ پارس زبانی که بنگری هم! من وقایع سال گذشته را هر چه که بود، می سپارم به آنان که بهتر و شیواتر و نگاه تیزتر از من دارند و خود را می افکنم در نوستالژی دنیای مجازی که انسان هایی حقیقی دارد. ر
*
این انسان ها کسانی بودند که من در سال گذشته دقایق و لحظاتی با آنان داشتم! با تعدادی شاید روزها و ماه ها رفاقت داشتم و هنوز دارم! عده ای دیگر بر این فضای مجازی قلم نمی زنند و عده ای هم چنان پرانرژی اند! ر
از یک نویسنده و روزنامه نگار شهیر و دو هنرمند مسئول و متعهد آغاز می کنم تا برسم به باقی عزیزان ام! ر
***
مسعود بهنود: او را سال هاست می شناسم! در دو پُست پیش کمی از او سخن گفته ام! سالی که گذشت را با او در تماس بودم. چه بسیار پرسش هایی را که او برایم پاسخ نوشت با صبوری و محبتی دو چندان! از صمیمیت و مشرب خاص اش نمی توانم از کلمات کمک بگیرم! از تعهد و مسئولیت اش در قبال ملت و مردم اش چه بگویم که بتوانم حق را ادا کنم؟ «بهنود» در یک کلام ژورنالیستی حرفه ای است که با بزرگترین های جهان برابری می کند! حیف که میهن قدرش ندانسته و نمی داند که وقتی روزنامه نگاری بی حب و بغض و از روی وظیفه و رسالت اش می نویسد و قلم می رقصاند، یعنی چه؟ مگر کار یک روزنامه نگار حرفه ای جز این است؟ ر
*
اسفندیار منفرد زاده: آهنگ سازی که مرا به یک اثر قدیمی پیوند می دهد! به اوائل دهه ی شصت خورشیدی و یک کاست قدیمی! صدای«فرهاد ِمهراد» و موسیقی کوچه ها و شبانه هایی که با صدای انسان و زنده گی در پیوند بود! با سوت و افکت های نو که سیاهی و تباهی را به ذهن متبادر می کرد! او در سالی که گذشت برای من و دیگر دوستان ام یادآور هنرمندی است که با سخن و حرف هایش فاصله ندارد! همان است که می گوید! صادق و بی شیله پیله! هنوز و هم چنان مشدی و لوطی صفت! کافی است یک بار با او در تماس باشید تا پی ببرید من چه می گویم! حمایت اش از بچه های ایران در برابر دیگر همکارش که با تهمت و ناسزا، قصد بی آبرو کردن دختری پاک را داشت، هنوز و هم چنان در یاد من و دیگر دوستان باقی است! درود بر او
*
داریوش اقبالی: حنجره ی معترض سرزمین مان! با بازگشتی باور نکردنی و با مبارزه ای دیگر در میدان آسیب های اجتماعی و اعتیاد، می رود که بگوید «ایران» تنهایت نخواهم گذاشت! او هم در حرکتی که نشان از شجاعت و تعهدش در برابر همکار در منجلاب فرو رفته اش داشت ، باعث شد که پرده از اعمال کثیف همکارش بردارد، هر چند همکار ایشان خدا را بنده نیست و هم چنان... بگذریم. برای داریوش نازنین آرزوی موفقیت می کنم. ناگفته نگذارم که جناب اقبالی در افشای همکارش، هدفی داشت و آن کمک و دست گیری از ایشان بود و بس و هرگز راضی نشد که نامی از او برده شود و به من کوچک قول داده بود که در این راه قدم بگذارد. و این من بودم که از او چنین خواستم و او با بزرگی اطاعت کرد. ر
*
***
مریم مهربان، خواهرم: انسانی به نهایت پاک و معصوم و مهربان که دیگر بر روی این فضا نخواهد نوشت! چرای اش را بگذارم برای پاسخ گویی خودش! هر چند بارها نوشت و گفت! او همان است که گرفتار فتنه های هنرمندی شد و در این راه همه ی زحمات چندین ساله اش تباه شد و به زوال گرفتار آمد. دختری که خودش بار مالی و مشکلات ریز و درشت اش را تحمل می کرد و برای شناساندن و نقد آثار یک هنرمند می نوشت و آخر از سوی هنرمند، به زیبایی هر چه تمام تر از خدمات و زحمات اش تشکر و قدردانی شد!!!! با تهمت «فن اتاق خوابی» و... برای پوشاندن همه ی آن چه در این سال ها(ضعف های اخلاقی و انسانی) به حال خود و دیگران روا داشته بود!! حالا یک انسان عاقل بیاید این معما را حل کند که یک انسان در ایران و دیگری در امریکا، چطور می تواند یک فن اتاق خوابی باشد؟ ر
*
آنسه: بانویی مدیر و موفق و آگاه! از بهترین و صمیمی ترین دوستان ام که مدیر سایت«حرف»است که پیرامون «گوگوش» و کارنامه اش می نویسد. از او بسیار چون مریم عزیز، خواهرم آموخته ام. باشد که در سال نو موفقیت اش را بیشتر ببینم و حاسدان و بدخواهان اش بدانند و آگاه باشند کسی در این فضا موفق است که صادق باشد با مخاطبش و در جهت ارائه ی کارنامه ی هنرمند ونقد او گام بردارد بی غرض ورزی های رایج!! ر
*
حمید – ز: رفیقی که صداقت و صمیمیت اش از خصایص برجسته اش به شمار است! دو دیداری که سال گذشته از نزدیک با هم در تهران داشتیم، این را اثبات کرد. حمید نازنین امیدوارم در سال پیش رو باز همدیگر را در تهران به قول ات "همیشه ویران" ببینیم. ر
*
آرمین: جانشین مبصر پیشین کلاسی که ناغافل دود شد!! آرمین عزیز هنوز در یاد من هستی! ر
*
ابراهیم: یکی از دوستان صمیمی و آگاه و شیفته ی «داریوش اقبالی» که آشنایی با او هم برای ام بسیار بسیار خجسته بود! ابراهیم عزیز، منتظر باش تا آن پروژه از راه برسد و بتوانیم کاری مشترک ارائه بدهیم! درود
*
فرحناز: یکی از دوستان صمیمی دیگر که مدت هاست از او خبری ندارم! شاید او نیز نوشتن را تحریم کرده است! اگر پیام ام را می خواند، حتمن از حال و روزش برای ام خبر بدهد! ر
*
شهرزاد شفا:بانوی عزیزی از گروه دلکده و از دوستان همسایه ی «لاوفور...» قدیمی! از شهرزاد عزیز هم آموختم که از تباری آگاه و با دانش است! ای کاش اجازه می یافتم بیشتر از او و تبارش می نوشتم. ر
*
رُزا: یکی از دوستان صمیمی و آگاه ام!! از آنان که سه سوته شیفته اش شدم. رُزای عزیز کسی بود که سال گذشته در چنین ایامی با کامنت اش در بلاگ قدیمی ام ، نوشت که چرا دوستان ات را خبر نکرده ای تا متنی را که برای شان نوشته بودم را بخوانند؟ بزرگ ترین اتفاق اواخر سال گذشته ام، دوباره یافتن او بود. خیلی خیلی رُزای نازنین از وجود گران بارت استفاده برده ام!! درود برتو
*
مجتبا از انگلیس: دوست صمیمی جنوبی ام که در یک سال گذشته، آشنایی با او اتفاقی فرخنده بود برایم! برای مجتبا که در ینگه ی دنیا درس «سینما» می خواند، آرزوی موفقیت می کنم.ر
*
تعدادی هم هستند به گمان ام که گرد فراموشی بر نام شان نشسته که همین جا می گویم شان: اگر چه نام شان از یادم رفته است اما بر لوح دلم نشسته اند!! ر
*
اما در سال نو و پیش رو، بیاییم با عشق و صلح به جهانی آرام و عاری از پلیدی و دروغ و جنایت و جنگ بیاندیشیم!! به جهانی که با دستان من و شما روی صلح و آرامش را خواهد دید! ر
سال تان سبز و شاد باد
*
«محمود»