Monday, March 17, 2008

شعر چرا می گویی که توی قافیه اش بمانی؟

*
مسعود یا محمود مسئله این است!! ر
*
*

در این هیر و ویری شب عید و تنگ بلور و سبزه و ... شاعر در خواب رفته در کنار آرامش اقیانوس آرام، جناب شهیار خان قنبری که سایت شان تا چند روز دیگر متولد خواهد شد، گوش شیطان کَر، دُرفشانی فرمودند که "مسعود بهنود" روزنامه نگار و نویسنده ی شهیر حرفی و سخنی گفته اند در بلاگ شان علیه ایشان و چه و چه!! ابتدا بخوانید که شاعر در برنامه ی " قدغنها " چه گفته اند : ر

*

«دوستی تلفن کرده اند که، خبربدهند از قرار" مسعود بهنود " از من چیزی در وبلاگ شان بر روی اینترنت نوشته اند!! خب، مبارک باشد قدم نورسیده، امیدوارم که پسر است حتمن، گویا به گفته ی این شنونده ی خوب ما تنها چیزی که آقای بهنود از من به یاد دارند یا فکر می کنند باید مطرح بشه این است که من بدقول ام!! یه همچین چیزی! اصلن به یاد ندارم که آقای بهنود منو تا اون حد بشناسه! ولی به هر حال من ایشون رو مثل کف دست می شناسم! روزی که ایشون در نقش نظریه پرداز تنها حزب ایران به سندیکای هنرمندان آمده بودند انگار که همین چند دقیقه ی پیش بود! من به خوبی این روز و روزهای غم انگیز دیگری رو به یاد دارم. ایشون در نقش سانسور چی و بعد در نقش یکی از نزدیکان مدیر سازمان رادیو و تلویزیون ظاهر شدند! یعنی یکی از نزدیکان اش بود و همین ایشون نخستین کسی بود که علیه او، علیه آقای" جعفریان" اعلام جرم کرد. ایشون به هر حال پرونده ی زیبایی دارند! حالا دوست می دارند که در این لحظه از تاریخ معاصر به من اشاره ای کنند ونه به کارنامه ی من که طبیعتن نه کارنامه ی من رو می شناسن ونه این که به باور من صاحب کارنامه ای هستند، نه صاحب متری هستند که با اون متر بتونند کارنامه ی آدمی مثل من رو اندازه بگیرند! مگر که از بدقولی من و مثلن از این که پُرخورم ، یا کم خورم یا سیگار می شکم یا نمی شکم حرف بزنند! به هر حال در باب جواهری به نام مسعود بهنود می شود برنامه هایی ویژه ساخت در آینده! نه برنامه ی ویژه ولی چند دقیقه ای از قدغنها رو به او اختصاص خواهم داد که بداند این جا ما لب دوخته نیستیم !!! ر

*





جناب شاعر! ر

*

جناب بهنود را پس نمی شناسید!! گفته اید ایشان صاحب کارنامه نیستند! کیست که نداند زمانی که شما در پی ترانه سرایی و بی هوشی بودید ایشان در نشریاتی چون "روشنفکر" و "تهران مصور" و... قلم می زد و بعد از انقلاب چندین کتاب نوشته است و در نشریاتی چون" آدینه" و ... آری شما ایشان را نمی شناسید و بلوف نیایید!! آن زمان که شما در کنج اقیانوس آرام، در کنار یار به حال نزار افتاده بودید، ایشان و چند تن دیگر از دگر اندیشان در اتوبوس ِ مرگ بودند و قرار بود به ته دره بروند!! کتاب های جناب "نوری زاده" را بخوانید شاعر! شرح مفصلی از این قضیه را هم " محمد محمد علی " داستان نویس، قلمی کرده است و پیش از او "فرج سرکوهی" هم در کتاب" یاس و داس " مفصل رقم زده است! اینان از همسفران و یاران "بهنود" نازنین بودند که قرار بود به سرنوشت فروهرها و مختاری و... دچار شوند!! ر

*

حالا تهمت ِ سانسور چی به او می زنید؟ البته از شما بعید نیست که هر چه از دهان تان می آید نسنجیده بر زبان برانید!! از شما همه چیز برمی آید! شاعرید و تخیل تان بسیار قوی است! این مبارک است و تبریک دارد. ر

*

خب ما هم خوش خیال بودیم و باور کردیم که چنین است!! به بلاگ جناب بهنود نازنین سر زدیم و دیدیم که آخرین پست ایشان مربوط به زنده یاد " مریم فیروز " است و خبری نیست که نیست!! یاد آن ضرب المثل افتادیم که : شعر چرا می گویی که توی قافیه اش بمانی؟ البته این سیاست جناب شهیار خان قنبری است که با چسباندن خود به این و آن بار دیگر به معرکه ای پرتاب شود!! خب عزیز! این که گریه ندارد. شما ماشاالله هزار ماشاالله، معروف و شهیر هستید و نیاز ندارید به جناب بهنود نازنین و ... بچسبید که معروف شوید. البته دو حالت ممکن است : یا آن قدر در وزن و قافیه غرق شده اید و ترانه این روزها دامن گیرتان شده است که نام "محمود" را با "مسعود" اشتباه گرفته اید!! چرا که این دو نام هم وزن هستند! یا این که عمدن با قصه پردازی می خواهید وقت ما را بگیرید!! جناب شاعر کمی کمتر بابا جان!! زیاده روی کردید باز؟ نکند به دوران غزنویان پرت شده اید و محمود غزنوی را با مسعود غزنوی اشتباه گرفته اید؟ باز هم بعید نیست!! یادم نرفته است هنوز که در یکی از برنامه هاتان آن قدر بچه گانه به من اشاره داشتید که خوب نشنیده ام و مثلن گفته ام هزار تا سی دی در آرشیوتان دارید و به تریج قبای شاعر برخورده بود!! ر

*

بلاگی که از شما مطلب گذاشته است، مربوط به محمود است و نه مسعود!! و محمود فقط دوست و ارادتمند جناب مسعود بهنود، روزنامه نگار شهیر است و بس!! البته شما که بدت نمی آید از فن دیروزت یعنی مریم نازنین باخبر شوی و بدانی که این روزها در چه حال است و چه می کند؟ با این سیاست "بهنود" را عَلم می کنید، تا از محمود بشنوید که از مریم نازنین سخن ساز کند!! این همه دل تنگ ِ مریم هستید که در چند برنامه ی گذشته تان از جناب شهبازیان و شاملو دکلمه پخش می کنید تا به خیال خام تان بچه های "لاو فور شهیار" قدیمی بیایند و معرکه بگیرند و ... نه شاعر از این خبرها نیست!! بچه های ایران بسیار باهوش اند و آگاه!! از این توطئه تان هم آنسه عزیز پرده برداشت برای من!! آنسه را که از یاد نبرده اید؟ برده اید؟ اگر برده اید کافی است از دوستان شهر فرشته گان بپرسید که تی وی جام جم را بگیرند و آگهی بلاگش را ببینند و حسودان هم از شدت حسادت بمیرند. ر

*

شاعر دیروز!! بهنود گرامی بسیار بیشتر از آن که شما می اندیشید، بزرگ است و نام حقیر شما در کنار او به گمانم مثال فیل و فنجان است!! دوستی دیگر هم می گفت: شاید شاعر خود را با احمد شاملو، اشتباه گرفته است، که جناب بهنود از او در بلاگش سخن ساز کرده بود؟ با این طنز ابراهیم عزیز، کلی خندیدیم!! که واقعن خنده دارد. یاد" حمید" سبز که او را شاملوی ترانه می خواند!! ر

*

البته کار خود کردید شاعر و وقت مرا گرفتید! به سبب این که مجبورم کردید برای تان پاسخ بنویسم! حیف وقت برای شما! اما باور کنید، اگر نام بهنود نازنین نبود، به قول امروزی ها ، عمرن قلم ساز می کردم در جواب نوشتن تان!! ر

*

بروید همان روایت های اعتیاد هنرمندان و شاعران شهیر را در برنامه تان بگویید بلکه وجدان تان کمی آرام بگیرد!! شاید با این روایت ها خود را توجیه کنید و بگویید: اعتیاد که عیب نیست و دگران هم چنین اند! پس درود بر شما! ضمنن یادتان رفت نام بهنود را در پایان برنامه تان بیاورید که به لطف حضورش برنامه تان پربار شد!! ر

*

عزت عالی زیاد

*

*

مسعود بهنود

ببخشید

«محمود بهنود»

*

*

1386/12/27