Friday, March 14, 2008

نوستالژی " بهنود " به بهانه ی میزگردی با شما


" شمرانا "


از آن روزها از دهه ی شصت خورشیدی که نوجوان بودم و پدرم- عمرش دراز باد – با رادیوی کوچک ناسیونال اش، رادیو دولتی انگلیس – بی بی سی – را شکار می کرد و گاهی تحلیل های سیاسی مردی خوش سخن که با فارسی روان و سلیس، حرف می زد را گوش می داد، و پس از آن گوینده در پایان می گفت: « مسعود بهنود » روزنامه نگار ایرانی، سال ها می گذرد. نکته ی جالب در این تحلیل ها که بعدها در مقالات شان خواندم و حظ اش را بردم، اطلاعاتی بود از گذشته ی معاصر که به شنونده و خواننده ی متون اش انتقال می داد و خواننده اش را شیفته ی خود می کرد. ر

*

در آن سال ها گمان می داشتم او در میهن نیست و در ینگه ی دنیا رحل اقامت گزیده است! سال ها بعد یعنی اواسط دهه ی هفتاد خورشیدی به یُمن برنامه ی « هویت» که از تلویزیون دولتی پخش شد و بعدها در جریان قتل های زنجیره ای همه گان پی به رازش بردند که ساخته ی شریعتمداری کیهان و ارباب اش سعید امامی بوده است، چشم ام به انوار نشریاتی روشن شد که به عنوان نشریات ِ لانه ی دشمن از آن ها یاد می شد. خب به تعبیری عدو سبب خیر شده بود و دو سال بعدش در سال هفتاد و شش خورشیدی، عصری چشم ام به جمال ماهنامه ی «آدینه» روشن گشت و به طرفه العینی آن را خریدم و راهی شدم. نشریه را که شماره صدو بیست ام را بر تارک خود داشت و تاریخ شهریور هفتاد و شش خورشیدی را گشودم و هنوز اول نشریه بودم که نام « مسعود بهنود » خواب از چشمان ام ربود. مطلبی بود تحت عنوان " آقای کیانوری، آفتاب لب بام است ". مطلب را تا ته خواندم و فقط به نوستالژی اش فکر می کردم، چرا که هنوز بسیار نام ها در ذهنم هضم نشده بود. از آن پس پای ثابت خرید ماهنامه شدم و بعدش دوره ی کامل اش را خریدم. ر

*









چند سال بعد که دولت اصلاحات با سیاست تساهل و تسامح اش روزنه ها را باز کرده بود و نویسنده گان تا دیروز در بند، نفسی کشیده بودند، ماهنامه ی ادبی « کارنامه » به همت زنده یاد « هوشنگ گلشیری » و به صاحب امتیازی بانو « نگار اسکندرفر » پا به عرصه ی وجود نهاد. ر

*

بعدها کلاس هایی در این موسسه- کارنامه- شکل گرفت که استاد کلاس روزنامه نگاری اش، « مسعود بهنود »، روزنامه نگار و ادیب و تحلیل گر مسائل سیاسی بود. حسرت به دل ماندم که نمی توانم این فاصله را تا پایتخت طی کنم و به کلاس ها برسم و از کلاس اش جرعه جرعه نوش کنم. ر

*

تا این که شب پنج شنبه از راه رسید و نوستالژی« مسعود بهنود» که استادی خبره در این حوزه است شکل گرفت. برنامه ی «میزگردی با شما» به مناسبت "انتخابات" از او دعوت کرده بود تا پرسش هایی را پاسخ گوید که پیش از این بارها پاسخ گفته بود ولی این بار با شیوه ای نو که خاص او بود، پاسخ گفت.

*** ر

*

برنامه با سوالی از جانب مجری برنامه آقای «بهارلو» آغاز شد : ر

*

ر- در شب انتخابات ریاست جمهوری بود، صحبتی کردید به این مضمون که گفتید اگر مردم شرکت نکنند، قبای ریاست جمهوری آن قدر کوچک و حقیر خواهد شد که اندازه ی تن آقای « احمدی نژاد» خواهد شد. و بالاخره در روز بعد هم آقای احمدی نژاد آمد بالا وبعد در مرحله بعد هم انتخاب شد، آیا هم چنان به این عقیده پای بند هستید در این بار از انتخابات مجلس یا این که الان استدلال دیگری دارید؟









بهنود همان ابتدا آب پاکی را ریخت و خیال همه از جمله، چپ و راست و اپوزیسیون و همه انقلابی ها و سلطنت طلب ها و ... را راحت کرد و گفت: ر

*

ر- عرضم به حضورتون که از اون جمله اگر من سردبیر بودم، اون حقیر را حذف می کردم، نمی دونم حالا آن روز گفتم یا نگفتم، اگر گفتم سردبیر ببخشد، که نباید می گفتم. حقیر بار ارزشی دارد، ولی کوچک بله. من اعتقادم بر این بود که اگر شرکت نکنیم، این اتفاق می افتد و افتاد!! اما در مورد انتخابات مجلس، می دانید یک ذره فرق می کند. قدیم ها از سر ِ به اصطلاح دروازه ی شمرون یک اتوبوس هایی بود که می رفت رو به شمال و بالاش نوشته بود یا داد می زد، می گفت: شمرانا! ر

*

شمرانا به این معنی بود که این اتوبوس، شمرون نمی ره، بنابراین معروف شده بود به اتوبوس ِ شمرانا!! حالا این مجلس هم به یک جایی که مورد نظر آقایونه نمی ره! یعنی این که کسانی که می خواهند رژیم رو سرنگون کنند، کسانی که می خوان یه رژیم دیگه ای دارند بیارند بذارن، من از استدلال ها این طوری می فهمم که تصور می کنند که اگر در این انتخابات شرکت بکنند؛ اون کار به تاخیر می افته یا به جلو می افته یا هر چی! این اتوبوس به اون محل نمی ره یعنی این که نماینده گان مجلس رو مردم انتخاب نمی کنند معمولن برای این که رژیمی بماند یا برود.

مردم انتخاب می کنند، نماینده گان مجلس رو برای این که زنده گی شون یک ذره بهتر بشه و الان بحث بهتر یا بدتر شدن زنده گی هست اونم یه مقدار کمی ، صد در صد فکر نکنید، سه درصد، چهار درصد و بحث در این است که این سه چهار درصد را بریم توش مشارکت بکنیم به نفع زنده گی مون عمل بکنیم یا نکنیم! هنرمندها ، روشن فکرها، گروههایی که روزنامه نگارها و کسانی که مستقیمن زیر فشار و خانم ها، این ها می دونن که در دو سال اخیر سرشون چی اومده، بنابراین اگر که راضی باشند خب نمی رن، نباید بروند. چه فرقی می کند؟ ولی اگر راضی نیستند، حتمن بروند سهمی ایجاد کنند یعنی این که در مجلس یک سهمی ایجاد کنند و یک سدی ایجاد کنند در مقابل دولت تندرویی که به هر حال و هر جوری بوده الان دولت هست و دارد عمل می کند.

من نمی دانم که چه کسی برای دوستان ما موافق تحریم این طوری به اصطلاح فهماند که شرکت کردن یا نکردن در انتخابات آیا موجب ماندن یا رفتن حکومتی می شود. اصلن کدام حکومت در دنیا با انتخابات رفته است؟ تا حالا حکومت جمهوری اسلامی دومی اش باشد؟ من استدلال های تمام کسانی که طرفدار تحریم هستند را حالا چون دیر آمدم بنابراین سریع دارم می گم، همه را شنیدم. همین یک ساعت پیش، قبل از برنامه ی شما هم آقای «گنجی» دوست عزیز بنده، همون حرفای را که از زمانی که با هم زندان بودیم می زده تا حالا ، هنوز داره می زنه! در انتخابات ریاست جمهوری هم ایشان با من یک مناظره ی معروفی کرد که از " بی بی سی" پخش شد؛ اونجا هم همین حرف ها را گفتند ایشون و می گن. من استدلال ها رو شنیدم به زعم قبول هم شنیدم! یعنی گوش کردم، بلکه استدلال تازه ای توش باشه، ولی واقعن اعتراف می کنم، استدلال تازه ای توش پیدا نکردم و نه تنها پیدا نکرده ام، بلکه یک دلائل تازه ای هم خودم پیدا کردم برای این که تحریم نکنم انتخابات را!!

حالا اگر شما با توجه به این که نیمی از وقت برنامه ی ما رفته است، فرض کنم که از من بپرسید اون دلائل چیه؟ یکی دو تا را برای شما می گویم. یکی از بدترین اون دلائل این است که هر چند وقت یک مرتبه، حالا از بیست و نه سال گذشته، جمهوری اسلامی بیست و هشت تا انتخابات برگزار کرده، یا تقریبن هر سال یک دونه. هر سالی یک مرتبه انگار این داستان تحریم یه چیزی، یه داروی آرامش بخشی تو دل بعضی ها می ریزه که فرض کنند، مبارزه کردند، فرض کنند کار خودشونو برای اصلاح مملکت انجام دادند، فرض کنند که عمل سیاسی خودشونو انجام دادند و می تونند بقیه مدت رو به استراحت بگذرونند!! این مضره! به خاطر این که همچین چیزی نیست. شرکت نکردن که هنری نیست، گفت این ستمگری ست تو هم بلدی، اگر بتوانی کار خیر بکن.

اما فرض دیگری که دارم این است. سوال می کنم از تحریمی ها که کدوم برنامه ی سیاسی است که سی سال بتواند دوام بیاورد؟ با حریف سیاست ورزیدن مثل بازی شطرنج است، مثل مسابقات ورزش است، مثل هنره، دائم ابتکار می خواهد. دائم روش جدید می خواهد، روشی که حریف نتونه دست شما را بخواند و مثلن مثال بارز اش همین سِر «فرگوسن» مدیر تیم محبوب من، منچستر یونایتد، هست چون نگاه کنید هیچ دو تا بازی رو به یک شکل، با یک استراتژی جلو نمی بره، اصولن هیچ کدام از مدیران و مربیان تیم های خوب جلو نمی برن، این چه روشی است که سی سال است که هم چنان ادامه دارد و فرض بر این است که حریف دست ما را نخوانده!! در حالی که حریف دست ما را خوانده است و بنابراین هر سال با توجه به این که حالا دیگه دست رو خونده بنابراین می خواد پادزهرهای این راه رو بلده! در نتیجه اون نتیجه که باید بدهد نمی دهد، خب تنوع می خواهد این کار.

من چندی پیش یکی از وزرای رژیم سابق که اتفاقن از افراد بسیار محترم و از دوستان من هم هستند، دیدم در یک برنامه ی تلویزیونی پیشنهاد کرده بود، خب مردم بروند، چسب بریزند تو قفل در وزارت خانه ها . خب من تو « یوتیوب» دیدم. و می دونم خیلی ها خب با این قضیه خندیدند و می دونم که تلویزیون جمهوری اسلامی پخش کرده این را! من هم تعجب کردم، فکر کردم خب چه جوری با چسب ریختن تو قفل ممکنه که یک رژیمی برود یا بیاید؛ حالا وزارت خانه ها را فکر کنید، تمام قفل های دم درشون الکترونیکیه، ولی به هر حال، حالا چسب بریزن توش. این چسب ریختن غیر از این که مصرف چسب رو و تولید کارخانه های چسب سازی را بالا می برد؛ کاری دیگری نمی کند. چون هیچ وزارت خانه ای نیست که وزیرش برود در را باز کند، من تعجب می کنم از گوینده که خود ایشان پنج شش سال وزیر وزارت خانه ی مهم کشور بودند!! آخر کی ایشان رفتند در وزارت خانه آموزش و پرورش را باز کردند؟ که حالا فکر کنیم وزیر آموزش و پرورش می رود در را باز می کند و بنابراین اذیت اش می کند و در نتیجه اتفاقی می افتد؟ ولی خیلی خوش حال شدم که ایشان بعد از یک هفته ای یک طرح دیگری دادند. و گفتند که برویم در انتخابات شرکت کنیم، از بین کسانی که شورای نگهبان تایید کرده است، فقط به خانم ها رای بدهیم!! اتفاقن این یک طرحه! حالا من در باره ی درست و غلط اش حرف نمی زنم ، ولی به هر حال یک طرحه! یک طرح ابتکاری است که یک کسی می تواند بدهد و پشت آن طرح بایستد و از آن یک اکت و عملی حاصل شود. از شرکت نکردن و نرفتن که عملی حاصل نمی شود، بنابراین این بزرگ ترین استدلالی است که به نظرم این جا می شود که ظاهر کرد که خدمت تون گفتم. حالا بقیه اش را دارم. ر

*

در بخش بعدی از «بهنود»، این چنین پرسیده می شود که در داخل کشور، برای شان بنزین مهم است و شب عید که لباس ِ زن و بچه را تهیه کنند و انتخابات براشان مهم نیست، شما چه فکر می کنید؟ بهنود در پاسخ می گوید: ر

*

ر - ببینید، جمهوری اسلامی و هر حکومت دیگری اصولن یک پنجاه درصدی روی آمار و روی رای و روی این افرادی به خواست حکومت یا نه به خواست حکومت به خاطر مسائل محلی شان! شما از تهران که بروید بیرون بیشتر نود درصد شهرهای ایران با همدیگر مسائلی دارند و این شهر با آن شهر دچار مشکل است، رشت با انزلی، همولایتی های من،تبریز با میاندوآب، سراب با آن طرف، گاهی اوقات در داخل شهرها حیدری، نعمتی هست. بالاسری، پایین سری هست و در نتیجه شما به هر انتخابی برسید، فرق نمی کند بخواهید یک دوچرخه سازی هم که باز کنید، این که نعمتی را انتخاب کنید یا حیدری را مسئله است و کشمکش می شود و برخورد می شود و رقابت می شود و بنابراین افراد می روند و توی آن شرکت می کنند که آن رقیب نبَرد.

به این مناسبت توی این صحنه حدود پنجاه درصدی به هر حال رای وجود دارد توی این صندوق و بنابراین به این دلیل، حالا من نشمردم چون وقت نداشتیم. یکی از دلایلی که تحریم کارسازی پیدا نکرده در سی سال گذشته این است که می رود گم می شود آن تو! بسیاری از کشورهای راقیه دنیا هم موقعی که انتخابات می کنند پنجاه درصد از مردم واجد شرایط توش شرکت نمی کنند، پس بنابراین این چه اثری دارد در این مجموعه؟ اون تو جیب اش است، این که می بینید حکومت به صدای بلند این را اعلام می کند و قبلن هر انتخاباتی را رفراندوم خودش می داند و از رفراندوم اصلی فرار می کند به خاطر این که این تو جیب شان است! و هر کسی دیگر هم همین طور! شما نگاه کنید در حکومت سابق ایران، از سال 1340 که عملن انتخابات باطل شد و عملن انتخابات مسخره شد، و دست انداخته شد، و نماینده های انتصابی ساواک و حکومت شدند، بهترین انتخابات همان انتخاباتی بود که سال 58 اتفاق افتاد که در آن انقلاب شد! بنابراین می خواهم بگویم که پس دیگر تاثیر ندارد در این جا تحریم! ر

*

جناب بهارلو، باز به « بهنود» یادآور می شود که پاسخ اش این نیست و قضیه تحریم را بگذاریم کنار، و به آن طبقه ای اشاره می کند که مسئله اش اقتصاد و شب عید است! « بهنود » باز جواب می دهد که: ر

*

ر- به طور کلی فرمایش شما درست است، ببینید در روان شناسی، به خصوص در روان شناسی خانواده، به زن و شوهرهای جوان، می گویند که این که شما در زنده گی تان، از صبح که بلند می شوید، هیجان هست، یعنی آقایی که می خواهد از در برود بیرون، خانم می پرسد: کجا می روی؟ او می گوید: چرا از من این قدر سوال می کنی؟ و تق در را می زند به هم دیگر و می روند! این خوب است و یک حرکت و جریانی در آن وجود دارد! موقعی بد است که زن و شوهر در سن جوانی هم باشند و هیچ اتفاقی نیفتد یعنی صبح او در را آرام تق ببندد و برود بیرون و خانم هم که در خانه است و یا خانم برود بیرون، آقایی که در خانه است، حتا سرش را بلند نکند که توجه کند یعنی موضوع دیگر...

بله این انتخاباتی که دارید می گویید به خاطر فشاری که شورای نگهبان و دولت با همدیگر به مردم آورده اند، برای بی اثر کردن و کمرنگ کردن این انتخابات و این که توی روی مردم ایستادن وبه آن ها گفتند که احساسات تان برای ما اهمیتی ندارد، ما داریم به اندازه ی کافی رای، رساند یک جمع کثیری از مردم را به نقطه ی رخوت. نقطه ی رخوت آن نقطه ای است که شما در حقیقت بی اعتنا و بی توجه می شوید! هیچ حکومتی در دنیا نباید از این نقطه راضی باشد! و اگر یادشان مانده باشد کسانی ، خود حکومت «شاه» از سال های پنجاه و دو ، پنجاه و سه مدام اعلامیه هایی می داد و « حزب رستاخیز » از داخل همان بیرون آمد! که از مردم دعوت می کرد که توجه بکنید، بیایید توی مسائل شرکت کنید، چیز بنویسید ولی دیگر از آن نقطه رد شده بود و کسی توجه نمی کرد! انتخابات این دوره این خبر بسیار بد را برای طرفداران نظام دارد که فشار آن قدر شد که بخشی از این بدنه بی حس شد و همین طور که شما می گویید دست کم در بین دانشجوها، در بین طبقات شهری و کسانی که طرف گفتگوی این بحث هستند، این بی توجهی و بی علاقه گی حاکم شده است. موضوع شرکت کردن و نکردن در نزد این عده اصولن بلاموضوع شده است و بنابراین تصور من این است که این دفعه انتخابات نسبت به گذشته، نسبت به انتخابات چند دوره گذشته از بقیه پایین تر خواهد بود و این خبر خوبی برای طرفداران اصلاحات نیست!! خبر خوبی است برای طرفداران دیکتاتوری و طرفداران انقلاب!! ر

*

« بهنود » در پاسخ به این پرسش که از ایمیل یکی از بیننده گان برنامه بود، مبنی بر این که آیا هدف رهبر از این انتخابات، این خواهد بود که از مجلس برای تغییر قانون اساسی به سود خود، بهره ببرد؟ بهنود در پاسخ چنین گفت: ر

*

ر- نه خیر! ببینید قانون اساسی موجود ایران بالاترین میزان اختیاری را که در یک قانون اساسی به یک شخص داده شده به آقای «خامنه ای » داده است!! شما قوانین اساسی مجموع کشورهای دنیا را و حتا قانون اساسی آمریکا را که در آن رییس جمهور فوق العاده قدرتمند است را نگاه کنید! هیچ کدام از این ها قدرتی که در آن جا مجتمع شده است را یعنی قدرتی که ایشان با انتصاب رییس سازمان رادیو و تلویزیون، انتصاب روسای ارتش، انتصاب رییس قوه قضاییه، انتصاب اعضای اصلی شورای نگهبان و حتا به نوعی مجلس خبرگان، یعنی به نوعی یک سیکل غلط، یعنی آن گروهی که باید خود ایشان را انتخاب کنند و برعکس به کار ایشان نظارت کنند، این مجموعه قانونن، من عرض نمی کنم در مقایسه با مثلن فرض کنید که سلاطین گذشته ی ایران حتا « شاه »، آخرین شاه ایران، شاه اختیار قانونی نداشت. حتا قانون مشروطه ی سلطنتی نه تنها ایشان را غیر مسئول می شناخت، بلکه موکد کرده بود از وزرا هم خواسته بود که، گفته بود که آن ها حق ندارند که به بهانه ی دستور شاه از زیر بار قانون فرار کنند، اما الان این طور نیست، سیاست های کلی مملکت، و بخش های مختلفی که ... ایشان بنابراین تصور می کنم این قدر قدرت دارند که این حرف غلط نیست که از بخشی اش اصلن استفاده نمی کند، بنابراین قانون اساسی عوض کنند که دیگر چه کار کنند؟ یا بیشتر از این دیگر که جا ندارد! ر

*

در این جا «بهارلو» می پرسد که با توجه به گفته هاتان آیا در این مرحله بی تفاوتی مردم از خط قرمز رد شده است؟

*

ر- ببینید اگر که بخواهم حرف دقیق بزنم یعنی نظر خودم را دقیق به شما بگویم: نه خیر! هنوز رد نشده است. ولی این انتخاباتی که الان در آن هستیم، آغاز رد شدن است!! این انتخابات بدترین، انتخاباتی است که در سی سال گذشته در ایران انجام شده است! ... ر

*

در ادامه «بهنود» اشاراتی به نقش های ابتدایی شورای نگهبان داشت که ابتدا قرار نبود سازمانی عریض و طویل باشد که همه را از دریچه ی نظارت استصوابی بگذراند و الان با استخدام بیش از دویست هزار عضو نقش گزینش افراد را در آینده به عهده گرفته است! بنابراین یک وزارت اطلاعات و یک نظارت دیگر شورای نگهبان درست کرده است! و این آن چیزی نیست که ابتدا بود و آن نقش چیزی به جز نظارت بر قوانین که با شرع مقدس بخواند و لاغیر! ر

*

جناب بهارلو به نکته ای اشاره کرد مبنی بر این که چرا در جامعه ی خارج از کشور، بی خبری و بی اطلاعی از وضعیت داخل کشور حاکم است؟« بهنود» هم اشاره داشت به کشورها و ممالکی چون فرانسه و انگلیس که در آن جا هم مردم، به افراد مرجع رجوع می کنند و مشق سیاسی را از روی دست احزاب و سازمان ها می نویسند و خود روزنامه و کتاب می خوانند و بدین گونه نیست که همه صاحب نظر و سیاسی باشند و به پراکنده گی فکرهای سیاسی اشاره کرد و این که در ایران اگر نمی شود احزاب آزاد داشت در خارج از کشور که می شود از این پراکنده گی جلوگیری کرد و به یک سمت خیز برداشت! او اشاره کرد به این که از مجموعه افراد باسواد و عاقل و تحصیلکرده که وجود دارد ، باید یک سامانه ی منظمی تشکیل شود تا در اوضاع داخل کشور هم تاثیر بگذارد! ولی چون این وجود ندارد، بنابراین تنها چاره ی منفردی که به نظرش می رسد، نگاه کردن به صحنه ی داخلی و از بین بازیگران داخلی کدام یک ارزش زنده گی مدنی امروز را متوجه شده اند، این هم می تواند صد در صدی نباشد، این می تواند پنج درصد باشد، یعنی نگاه کنیم به گروه ها و ببینیم کدام شان به سمت ارزش هایی که در جهان وجود دارد میل کرده است و همان را انتخاب کنیم و چاره ای باقی نمی ماند و اصولن سیاست ورزی اساس اش شکل گرفتن نظم است!! ر

*

ایشان در ادامه با طنزی که خاص اوست، گفت: « این که شما الان از من بپرسید که آیا رای می دهی یا نمی دهی حالا فرض کنیم بنده بگویم :رای می دهم یا نمی دهم، اصلن چه تاثیری دارد؟ کی به حرف من گوش می کند؟ قدیم ها فکر می کردم عمه ام به حرف بنده گوش می کند، منتظر است که نظر مرا بداند، عمه ی بنده هم هر دو تاشان فوت کرده اند، بنابراین هیچ کسی باقی نمانده. مادرم چرا، مادرم نگاه می کند و به نظر می رسد که گاهی اوقات به این نتیجه می رسد بد نیست ممکنه بر اساس حرف من با همه ی پا دردش بلند شود فردا صبح برود رای بدهد ولی دیگر آخر کسی دیگری نیست، منتظر من کسی نیست در تهران!! مگر این ها به سامان شود، ما یک نظمی را قبول کنیم!! به هر حال من یک نظمی را قبول کردم و نگاه می کنم به عبای شکلاتی آقای «خاتمی» ! می گویم که ایشان از بقیه ی گروه ها بله! بنابراین نظم خودم را با ایشان... چاره ای نداریم جز این که بالاخره ... حالا بنده الزامن عرض نمی کنم آقای خاتمی، حالا هر کسی... بالاخره ناگزیر ما باید در یک سامانه ای قرار بگیریم وگرنه همین داستانی می شود که شده است!!







برنامه با جمله ی پایانی ایشان که ختم کلام شان بود، پایان یافت: «من فرض را بر این گذاشته ام که اصلن از انتخاباتی که در پیش است، سه چهارم کرسی ها را شخص آقای « خامنه ای » انتخاب کرده است! نه جناح راست! که بالاخره آن ها هم بخشی از فضای سیاسی هستند. اصلن نه شخص رهبر، سه چهارم کرسی ها را انتخاب کرده، شبیه بعضی از مجالس که در اروپا هست! که سه چهارم اش را سلطان انتخاب می کند! ما برای یک سوم مابقی اش باید برویم و بهترین ها را انتخاب کنیم و چاره ای دیگر هم نداریم!!!» ر

***

1386/12/25