Saturday, February 23, 2008

شاملو و بزرگان ادب دنیا در رویا


دیدارهای " رویایی " شاملو
*
*
ماجرای ملاقات « احمد شاملو » بزرگ شاعر معاصر را با « آندره ژید » حتمن نشنیده اید! ایشان با « عسگری پاشایی » و همسر شعرشان « آیدا » به دیدار آندره ژید می روند. در آن دیدار کلی بحث می کنند و در نهایت با هم گلاویز می شوند. خب این حکایت تاریخی که چرا شاملوی ما با آندره گلاویز می شود جایی تاکنون درز نکرده است. بعد از این دیدار تلخ و عجیب شاملو مُصر می شود بعد از آن به دیدار بزرگان ادب دنیا بشتابد تا حق شان را کف دست شان بگذارد که ادبیات فقط پارسی و لاغیر! اما مگر به گوش بزرگان ادب دنیا می رفت! مثلن در دیداری که با " گابو " یا همان " گابریل مارکز " خودمان داشت، آنقدر بحث کرد که شاملو او را به فحش ناموسی کشید و بعدش « گابو » به دوستش « فیدل کاسترو » شکایت برد که رژیم جمهوری اسلامی را حمایت نکند در برابر استکبار که آمریکای خونخوار و جهانخوار باشد! ر
*
گفتم که این مقوله ی دیدارهای شاملو را هیچ منبع خبری تاکنون گزارش نکرده و فقط برای اولین بار می خوانید!! این آندره ژید و گابو و ... اصلن چیزی بارشان نبود که! فقط شعارهای الکی می دادند! این را من نمی گویم خدا بیامرز شاملو می گفت! تازه شاملو کلی به آندره حسودی هم می کرد بابت جایزه ی نوبلی که آندره برده بود!! خلاصه شاملو تا آخر عمر بیست و چهار ساعت به این آندره بد می گفت!! دشمن خونی اش بود. ر







***



حکایت بالا را که خواندید،زایده ی تخیل نویسنده ای گم نام بود. اصلن شما فرض بگیر بیمار بود. البته از این قبیل بیماران زنده و البته معروف کم نداریم ما! نمونه ی زنده اش که سروصدا و گرد و خاک کرده است، جناب «رویایی» شاعر است!! ر




ایشان در نقل خاطره ای، دودمان جناب شاعر ملی را برباد می دهد، و بعد هم کلی افتخار می فرماید!! اینکه باید برهنه شد و چه و چه!! نمی دانم چرا همه بعد از خاک کردن شاعر به فکر برهنه کردن اش افتاده اند!! همه شمشیرها را از نیام کشیده اند تا از برکت نام بزرگ اش کسی شوند!! جناب « رویا » چرا همان زمان که ایشان زنده بود، از این خاطرات محشرتان جایی درز نکرد؟ بله همه می دانیم از زبان سرخ شاملو هراس داشتید! حالا هم که ایشان نیستند از خود دفاع بفرمایند، آیا اخلاقی و انسانی است که بزرگی را این چنین به سمت و سوی آن چه که شما به آن پای بند اید، بکشید؟ کسی مخالف گفتن حقایق نیست، اما این چنین نوشتن و گفتن اصلن چه ضرورتی دارد؟ چه گرهی از طناب هایی که رژیم منحوس به دور روشن اندیشان کشیده است، باز می کند؟ غیر از این است که گزکی بزرگ به دست شان می دهید؟ و آیا این خیانت نسبت به دوست و همکارتان نیست؟ آیا گمان می کنید همه ملت ما به آن حد از بلوغ رسیده اند که این ها را تشخیص بدهند؟ مطمئنم شما هیچ پاسخی ندارید!! جز مشتی اراجیف که همه ی عمرتان را با آن سر کردید و آن سو هم عباس معروفی را هر روز در وبلاگ تان به بهانه ی دوستی با او حقیر و خوار می شمرید با زبان مثلن روشن فکرتان!! اما مهم نیست این دنیا "دار مکافات" است جناب رویایی شاعر، پس شما هم منتظر باش به زودی زود فرا می رسد آن چه که باید برسد. ر
*
*
ر
محمود
1386/12/4
*
مطلب رویایی با کلیک بر واژه ی " خاطره ای " ر ***