Wednesday, January 2, 2008

بی نظیر از منظر " مسعود بهنود " روزنامه نگار






ر « حیف ِ بی نظیر » ر

هر خبر نکته ای در خود دارد که کسانی را تکان می دهد. خبر که تکانی ندهد خبر نیست. کشته شدن بی نظیربوتو، با همه خشمی که به دنبال می آورد، خود به خود، سرنوشت خانواده های سیاسی را در یاد زنده می کند، آن ها که زنجیروار به دنبال هم سرنوشتی یکسان یافتند .ر

از پدر و دو برادر بی نظیر، ایندیرا و راجیو گاندی در همسایگی شان، و حتی کندی ها در دورهای دور. اما وجه مهمش این است که با پاک شدن اثر بوتوها از صحنه سیاسی پاکستان، نسل هواخواهان فرهنگ و زبان ایران در شبه قاره فروکش می کند. این را با کشته شدن راجیو هم می شد گفت که پدرش از فارسیان هند بود. و بی نظیر نیز مادرش . ر

بعد از محمد علی جناح بنیانگذار پاکستان، ذوالفقار علی اولین غیرنظامی بود که در آن کشور به قدرت رسید. همچنان که جواهرلعل نهرو سال ها قبل از وی در هند. بوتو به اندازه نهرو متمایل به سوسیالیسم بود و به اندازه نهرو روشنفکر اما زاده شدن در بخش مسلمان شبه قاره چنانش بار آورد که با همه نوگرائی به اندازه نهرو هواخواه دموکراسی نبود. او سیاستمداری مترقی بود و خود در مصاحبه با یک خبرنگار ایرانی سه بار تکرار کرد من سوسیالیستم. گرچه که به رعایت معتقدان هوادارش همواره مسلمانی خود را به رخ ها می کشید، ولی مسلمانی را در سیاست راه نمی داد. او فارسی می دانست و شعر به ويژه شعر حافظ را خوش می داشت و می خواند. زمانی که وزیرخارجه پاکستان بود سیاست آن کشور تمایل روشنی به سوی ایران داشت. وقتی با نظامیان به رهبری یحیی خان درگیر شده به زندان افتاد، شاه از وی حمایت می کرد، اما شکست نظامیان در جنگ هند و پاکستان در آغاز دهه هفتاد وی را بخت آن داد که از زندان رهبری حزب مردم را به دست گیرد و در انتخابات شرکت کند و پیروز شود. خیالی که از مدت قبل در سرش بود و برای آن حاضر بود تا جان به خطر اندازد . ر

اما سرانجام نظامیان وی را که از فرصت شکست ارتش پاکستان از هند و جدا شدن بنگلادش بهره گرفته و به دولت رسیده بود به بند کشیدند. نفوذ ایران و پیام های شاه و دوستی شخصی امیرعباس هویدا با بوتو مانع از اعدام وی می شد. اما سقوط حکومت پادشاهی ایران، بوتو و امیرعباس هویدا را به فاصله ای کوتاه همسرنوشت کرد. این در حالی بود که روحانیون ایرانی هم نارضایتی خود را از احتمال اعدام بوتو نشان داده بودند، اما ژنرال ضیاالحق ایستاد. و به همین جهت هم وقتی برای وساطت در امر گروگان گیری آمریکائی ها به تهران آمد، عتاب و خطابی هم از آیت الله شنید که چشم در چشم وی گفت اسمی از اسلام روی حکومت بگذارند و در خیابان ها شلاق بزنند اما پشت پرده نوکر آمریکا بشوند. که جز نظامیان پاکستانی کسی مخاطبش نبود .
دلبستگی ذوالفقار علی بوتو به سیاست و قدرت فرزندان وی را هم به همین راه کشاند. پسرانش و به ويژه مرتضی تندتر از پدر بود، و بی نظیر که ابتدا تمایلی به سیاست نشان نمی داد، دیرتر وارد صحنه شد. اما بی نظیر در عمل نشان داد که در عملگرائی، تحمل و صبوری هم از پدر و هم از برادر موفق ترست. پس راه مرتضی و بی نظیر از هم جدا شد و بر سر ارثیه پدر در حزب مردم پاکستان و صحنه سیاست به جدال افتادند. نصرت بیگم مادرشان جانب پسر گرفت. اما بی نظیر کوتاه نیامد تا زمانی که انفجاری مرتضی را کشت و این بزرگ ترین ضربه بود به بی نظیر که وقتی اتفاق می افتاد که نخست وزیر بود و مرتضی عملا رهبر مخالفانش .

نصرت بیگم از خانواده صابونچی و اصفهانی اصل است. خانمی اهل کمال و شیفته فرهنگ ایران. پیش از وی یک دختر یک ایرانی هم خانم اول پاکستان شده بود. دومین رییس جمهور پاکستان ژنرال اسکندر میرزا خانم ناهید امیرتیمور فرزند ابراهیم امیرتیمور کلالی – رییس ایل تیموری و وزیر کشور و رییس شهربانی دولت دکتر مصدق – را همسر خود داشت. صفیه دختر ناهید و اسکندرمیرزا، زمانی که شاه ملکه ثریا را طلاق داد، از جمله شانس های قرار گرفتن در مقام ملکه ایران بود که مصدقی بودن پدر بزرگش امیرتیمور از جمله دلایل مخالفت هائی بود که با آن ازدواج ابراز شد. در خانه آن ها فارسی، یا چنان که خود می گفتند دری رایج بود. ذوالفقار علی حافظ و مولانا را خوش می داشت اما نشنیدم که بی نظیر چنین تمایلی نشان داده باشد . ر

ذوالفقار علی به علت تمایلات چپ، از جانب امریکائی ها متهم به نزدیکی با چین بود. در آن زمان هنوز نیکسون به چین نرفته و پکن از دید غرب هیچ کمتر از مسکو دشمن نبود. وی به روشنفکری و ملی گرائی، هیچ باجی به آمریکائی ها نمی داد، اواخر دهه شصت، وقتی بوتو درگیر با نظامیان و به زندان بود، چند سلول آن سوتر، مجیب الرحمن رهبر حزب عوامی لیک که در پاکستان شرقی هوادار داشت، همداستان وی بود. هر دو را نظامیان پاکستان به زندان انداخته بودند اما بوتو فراموش نمی کرد که مجیب دشمن اوست. وقتی از زندان رها شدند و بوتو به ریاست دولت رسید، مجیب هم اولین رییس دولت کشور تازه تاسیس بنگلادش [پاکستان شرقی سابق] . بوتو در زندان و هنگام مصاحبه با سه خبرنگار ایرانی سخنی گفت که از وی به یادگار ماند. مجیب محبوب بنگال ها را عوامفریب خواند و به سادگی گفت همان عوام تکلیفش را روشن می کنند. و باز با اشاره به عوامی گری مجیب گفت که چینی ها هم خطا کرده اند .

دو سال بعد پیش بینی بوتو به تحقق پیوست. مردم بنگلادش نه که مجیب و همه خاندانش را کشته بودند بلکه چینی ها هيچ کمکی به وی نکردند. خاطرات اسدالله علم نشان می دهد که شاه سابق ایران هم مجیب هم نوکر آمریکائی ها خوانده بود .
*
ذوالفقار نخبه گرا و روشنفکر و در عین حال اهل زندگی بود. در خاطرات علم هست که زمانی ذوالفقار علی از روابط خاص خود با اشرف پهلوی خواهرتومان شاه در جمع و انظار سخن گفته و گزارشش به شاه رسیده و غضبناک شده است که چرا احوالات خصوصی را برملا می کند. بوتو با آن که با دولت هند دشمنی داشت و از خانم ایندیرا گاندی هم خوشش نمی آمد اما گاندی و نهرو، و فرهنگ هند و دموکراسی در آن کشور تحسین می کرد. اما چه فایدت که در آن شبه قاره بلاخیز که با چه هزینه ای دموکراسی محافظت می شود، ایندیرا ترور و پاره پاره شد و هم راجیو فرزندش که راه او را پی گرفته بود. مرتضی و بی نظیر فرزندان بوتو هم .
بی نظیر که در تمام دوران تحصیل در هاروارد و اکسفورد حجابی بر سر نداشت، چندان که راهی سیاست گشت دانست حجابی که نصرت بیگم مادرش بر سر می گذارد برای هر زنی که خیال فعالیت سیاسی و اجتماعی دارد واجب است. از آن پس مانند زنان ساده پاکستانی روسری نازکی بر سر می گذاشت که روزگاری آن را "بلاتکیف" نوشته بودم. اما همین روسری وی را اولین زنی کرد که در یک کشور مسلمان به ریاست دولت رسید. در وطنش – که از ابتدای خلقت تندروترین و اطرافی ترین مسلمانان وهابی در آن جا خانه دارند - کسی کاری به روسری او نداشت. اما وقتی بی نظیر اولین رییس کشور همسایه شد که به جمهوری اسلامی سر زد، موقع ورود به مجلس یکی از چهار خانم نماینده که هر چهارشان چادر سیاهی بر سر داشتند و تنها سوراخی از چشمانشان پیدا بود، جلو رفت و همراه جمله ای خودمانی، بی گرفتن اجازه از وی روسری اش را پائین کشید و گره زیر آن را سفت کرد
بی نظیر که دو بار در زمان پادشاهی به ایران سفر کرده و میهمان دربار بود، یک بار در کاخ نوشهر و یک بار در کیش، از این همه تضاد در فاصله ای کوتاه درمانده بود، گرچه او این بازی خوب می دانست، از ایرانی ها تعجب کرده بود. یک سو چنان که در کیش دیده بود و یک سو چنان که در مجلس شورای اسلامی دید . ر

پیش از او چند رییس دولت اسلامی و از جمله ضیاالحق به دعوت اولین رییس جمهور ایران به تهران آمدند تا شاید به ماجرای گروگان گیری امریکائیان پایان دهند، اما بی نظیر رسمی آمد و اولین رییس دولت خارجی بود که در مجلس شورای اسلامی نطق کرد . ر
کم نیستند کارشناسانی که با مقایسه دو کشور همداستان و همسرنوشت – هند و پاکستان – و نحوه برخورد متفاوتشان با دموکراسی، می نویسند این ها استقلال از بریتانیا را می خواستند و نه بیش تر، این لرد مونت باتن آخرین نایب السطنه هند بود که دموکراسی را هم نثارشان کرد. دست کم در مورد نهرو و گروهی از هندی ها چنین سخنی نه درست است . ر
افزون شدن جنازه بی نظیر بر ردیف جنازه ها در شبه قاره، دمکراسی نهادینه شده در آن منطقه را آسیب می رساند، گرچه تعطیلش نمی کند. چرا که سخن از سرزمین هائی است که نامشان و استقلالشان با دموکراسی توام بوده است. جز این طریقی ندارند، همچنان که ايالات متحده آمریکا. و فرق دارند با کشورهائی مانند ایران و مصر که از ازل با استبداد همزاد بوده اند و صد سالی است که دارند سعی می کنند لقمه آزادی را فروبرند . ر
اما آن چه از واقعه تاسف آور مرگ بی نظیر مهم تر می نماید پس لرزه های این حادثه در زندگی پاکستانی ها و کل منطقه است. این حادثه که تحلیگرانی معتقدند پرویز مشرف را توجیه کافی می بخشد که انتخابات را به عقب اندازد و باز بر اریکه قدرت بماند، به نظر من، عملا به زیان مشرف تمام خواهد شد. این افراطیون هوادار بن لادن هستند که از ماجرا سود می برند. کسی چه می داند شاید گامی به تبدیل پاکستان به حکومت طالبانی نزديک شدند. و اگر شدند چه عجب اگر آمریکا به بهانه سرکوب آن ها وارد پاکستان هم شد . ر
ترور بی نظیر بوتو می تواند حادثه ای باشد به همان بزرگی ترور ایندیرا گاندی، و به همان آسانی هضم و تحمل شود. هم می تواند مانند ترور ولیعهد اتریش از خود ماجراهائی به یادگار گذارد، به وسعت اولین جنگ جهانی . ر


ر «مسعود بهنود» ر
Friday, December 28, 2007