Monday, August 30, 2010

صدای زنجیر تو گوش‌ام می‌خونه

در وادی ترانه گاه صداهایی وسعت دارند. مانده‌گارند تا دنیا دنیاست. فارغ از این‌که کلام چه باشد یا آهنگ! برای من هم صدای "داریوش" خسته از بار هزاران ساله‌ی ظلمی‌ست که بر مردمان میهن آوار است. گاه جنس صداست که نماد اعتراض به ظلمی‌ست که هم‌چنان ادامه دارد. مرهم خسته‌گان دربندی‌ست که آزادی را بر لبان برآماسیده فریادند به‌قول شاملو.

*

اما وقتی کسانی هستند هنوز که هوای‌ات را با تبریکی دارند، حال‌ات بی‌اندازه خوش می‌شود.

*

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست

روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

*

یک غزلی دارد "شهیار قنبری" که عاشق‌شم! غزل "کوچه باغ" یا همون "مارو باش" که یک جورایی حرف دله. خودتان بروید بردارید کتاب "حوض در من" را و این غزل را دکلمه کنید ببینید حال می‌آیید یا نه! چه روزگاری داشتیم به علی. حالا مانده‌ام این کلیپ محشر "تمام من" چه کرده با من و ما و آن دخترک گل‌سرخ به‌دست در کلیپ چه ناز است و بگویم‌تان دیالوگی که ابتدای این کلیپ بر لبان داریوش نشسته انگار پیش‌بینی مرگ بزرگ‌آهنگ‌سازمان "عبدی یمینی"ست.

*

سفر زیباست حیف که کوتاهه. تو فکراتو کردی؟ سفر که فکر نمی‌خواد، من باید برم.

*

89/6/8

*

تیتر مطلب: ایرج جنتی‌عطایی