Tuesday, March 17, 2009

زیبایی‌ام را پشت در می‌گذارم


«زیبایی‌ام، پشت دَر»

*

نه این‌که سوژه‌ای برای نوشتن نیست! سوژه تا بخواهید از همین میزی که پشت‌اش نشسته‌ایم هست تا وقتی که پا به کوچه می‌گذارید و قیافه‌ی عبوس رهگذران را در این دَم آخر سال می‌بینید و با خود می‌گویید ای کاش، ای کاش، ای کاش، کمی مهربانی بر لب می‌نشاندیم و دست‌کم به خودمان در آینه لبخند می‌زدیم!

*

مثل باقی بلاگ‌ها و به مانند ماه رمضان که به پیشواز می‌روند من قصد تبریک سال نو ندارم! اصلن قشنگی تبریک به این است که سر وقت باشد! نه زودتر و نه دیرتر! مگر استثنایی چون سفر پیش بیاید و به «نت» دسترسی نباشد که امروزه در هر کوره‌دهاتی هم شما آنلاین هستید به لطف دولت الکترونیک که دیگر امیدکی هم که داشتیم رفت و رفت و رفت!

*

امید به آمدن مردی با عبای شکلاتی بود که امروز کلاغ‌های خبرچین قارقارکنان گفتند:«آسوده بخوابید که هرگز دیگر نخواهد آمد!» آن‌قدر ساده و بی‌شعور نیستم که بدانم آمدن او نهایت ما را به هشت سال گذشته خواهد برد و برای کتاب‌خوانان دست‌کم سانسوری باعث ترس و وحشت‌شان نخواهد بود و با خیال راحت کتاب را از پیش‌خوان برخواهند داشت و ورق خواهند زد! آری فقط و فقط می‌خواستم بیاید و پوز بعضی‌ها بخورد! پوز آن لاقبا مرد دیکتاتورمنش که صندلی قدرت را سخت چسبیده و تنها آمدن اوست که کابوس‌اش را نو می‌کرد و چه حیف که این مرد با عبای شکلاتی دلی سخت مهربان دارد و در برابر دوستان‌اش هنوز و هنوز دچار آن عادتی می‌شود که به آن می‌گویند: رودربایستی!!

*

بگذریم و دیگر امیدمان را آن‌چنان از دست ندهیم که خدا بزرگ‌تر از آن است که گمان بریم! در دل می‌گویم ما هم خدایی داریم!

*

دیشب ترانه‌ای از «تام ویتس» بزرگ می‌شنیدم به اسم «Rosie» که عجب ترانه‌ی خارق‌العاده‌ای‌ست! حیف که نمی‌توانم با شما در لذت‌اش شریک شوم! اگر خواستید ادرس بگذارید تا براتان بفرستم. البته یک کار شنیدنی دیگر هم دارد به اسم «Trampled Rose» که فضایی اکسپرسیونیستی و شرقی دارد مثلن! اصلن من حال‌ام خوب است؟

:D

*

ضمنن بگذارید چیزی که سخت آزارم می‌دهد را در این دَم‌دَمای آخر سال عنوان کنم! این بلاگ‌هایی که اندازه‌ی فونت‌شان را مورچه باید بخواند را حتمن دیده‌اید و انگار حروف‌چین روزنامه بوده‌اند و خلاصه من نمی‌دانم چه اصراری دارند این‌همه ریز بنویسند و خلاصه چشم خودشان درد نمی‌گیرد؟؟ والله خیلی سخت است خواندن‌شان! به گمان‌ام بعضی‌ها فلسفه‌ی وجودی خیلی چیزها را نمی‌دانند و حتمن دیده‌اید کسانی را که با بودن فونت فارسی در یاهو و جی‌میل باز هم اصرار دارند که «فینگلیش» تایپ کنند و آن‌هم چه اصراری!! باباجان آن‌جور راحت‌تر است خب! چشم سریع‌تر می‌خواند تازه دعای ما را هم پشت سرتان دارید! مگر بد است؟




و حالا اگر اهل شعر باشید از کتاب «زیبایی‌ام را پشت در می‌گذارم» از "آیدا عمیدی" این شعر برای شما و البته برای تو:

*

با نیمی از قلب‌ام دوست‌ات دارم

با نیمی دیگر خاکسترت را بر باد می‌دهم

میان این دو نیمه

با دهان زنی زیبا می‌خندم

*

دست‌ات را اگر به سوی‌ام دراز کنی

گمان نمی‌برم عاشق شده‌ای

نگاه‌ام اگر کنی

گمان نمی‌برم که می‌بینی‌ام

قصه اگر بگویی

یاد مهتاب و ماه و شب نمی‌افتم

*

صدایم اگر می‌کردی

شاید شعری تازه می‌نوشتم

*

*

1387/12/27