مرد آبی هم خاموش رفت. اما با صدای بلند فریاد زد مردمام را دریابید. ناصرخان را مردم خان کردند و عقاباش نامیدند و به پاسداشت ملتاش صدای بلندشان شد در فصلی که نفس بر او راه بسته بود. اینچنین است که یکی "خان" میشود و دیگری ننگ تاریخ به جان میخرد.
*
کنون ناصرخان از دنیای پست و پلیدمان برای همیشه رخت بربسته و یادش در دل ماست فقط. سیاهی هم به زغال مانده و زمستان هم بلند است انگار. افتخار میکنم از قبیلهی آبیها بودم همیشه که آبیها دلی به وسعت دریا دارند. دریادلاند اگر حسادت نکنید. روحاش شاد و ناماش مانا.
*