Tuesday, May 5, 2009

A Short Film About Love

*

حالا حکایت ماست! وقتی که پا به میدان می‌گذاری باید مردش باشی و تا آخر بروی. یا شهامت داشته باشی و خلاصه بگویی از اول هم نبودیم. اما من که نه پا پس خواهم کشید و نه چیزی از دگران کم‌تر دارم.

*

دو سه خط بالا از کسی چون من حکایت می‌کند که شاید دوماهی نباشم و کرکره را پایین بکشم. البته که به جایی بَرنخواهد خورد. یکی از بلاگ‌اسپات کم‌تر شود، به حال و روز ترافیک‌‌اش به‌تر است.



اما بازهم نیامده‌ام فقط از نبودن‌ام بگویم. از فیلم دیدنی عالی‌جناب «کیشلوفسکی» (کیسلوفسکی؟) هر چه بگویم کم گفته‌ام. فیلم «A Short Film About Love» یک شاه‌کار است. کاش همان یک هفته پیش که فیلم را دیدم از آن می‌نوشتم. از موسیقی‌اش که کار آهنگ‌ساز برجسته «پرایزنر» بود و از رنگ‌ها و میزانسن و... خلاصه مگر می‌شود آدم «کیسلوفسکی» باشد و جایی از کار بلنگد؟

*

حتا نام شخصیت زن فیلم هم حساب شده بود. «ماگدلنا» ما را به یاد «مریم مجدلیه» و عشق پاک مسیح اگر نندازد یا ما جایی‌مان می‌لنگد یا «کیسلوفسکی» مشکلی دارد! اگر مسیح پیغام‌رسان قوم‌اش بود، شخصیت پسر قصه هم در اداره‌ی پُست کار می‌کند و اوست که رنگی دیگر به روح شخصیت زن قصه که از قضا «فاحشه» است، می‌پاشد. رنگ قرمز در این فیلم در هر پلان و سکانس نماد رنگینی از «عشق» است. دستمال قرمز، پنجره‌ی قرمز، خون... خلاصه به این رنگ در فیلم توجه کنید.

*

این فیلم از ده‌گانه‌های «کیسلوفسکی» است. آن فرمان موسا که می‌گوید: « تو نباید زن-ا کنی» و عشق در این فیلم آن‌چنان مقام و مرتبه‌ای می‌یابد که با هوس تعریف نمی‌شود.

*

چند سال پیش شرکت «ایران گام» پکیجی از آثار «پرایزنر» را که موسیقی فیلم‌های «کیسلوفسکی» بود را به بازار روانه کرد. ما هم از بخت خوب‌مان این محصول شنیدنی را در فروش‌گاه خدابیامرز «بتهوون» دیدیم و حظ‌اش را بُردیم. برای این‌که دست شما را در حنا نگذاریم، و شما را در حظ‌مان شریک کنیم، این «موسیقی» شنیدنی را داشته باشید. فقط یک هفته فرصت دارید که تهیه کنید وگرنه دود خواهد شد چون چراغ جادو و غول‌اش...




خب دیگر باید(باید؟) رُخصت مرخصی بدهید! هم یک فیلم خوب معرفی کردیم و هم یک موزیک خوب که می‌توانید در هر زمان و مکانی بشنوید و کمی آرامش کسب کنید. اصولن موزیکی که بر یک فیلم رمانس نوشته می‌شود، بی‌در زمان و مکان است!

*

کسی چه می‌داند رُز برهنه بر قامت تاک؟

شیره‌ی شهد شراب مرا

شاید از بُغض تو ترانه کرده‌اند

یا از آواز برهنه‌ی گُلی سازکرده‌اند

*

کسی چه می‌داند در کدامین سَحر از زفاف تو

رُوزن اُمید می‌زاید!

دست‌ام بگیر

من با تو جوانه می‌زنم

من با تو تا طلوع

تا یک غروب

پارو می‌زنم.

*

*

1388/2/15