اگر در نظر داشته باشیم کنسرت یعنی کشف دوبارهی یک صحنه و خاطره به گمانام این کار زیبای «داریوش اقبالی» خدایی حرف نداشت. سرش خوش باد!
*
اگر در موسیقی سنتی آقای «علیرضا افتخاری» کیلویی آلبوم میدهند هر سال و صدایشان خوب است، در کار برگردان و ترجمه هم میشود همسو با این حکایت از «مهدی غبرایی» اسم برد. بارها در بین بلاگنویسها از برگردانهای عجیب و غریب ایشان خواندهام. نمونهاش «کافکا در کرانه» کار جناب "موراکامی" که میگویند بد ترجمه کرده. از سویی همه از کار خانوم «گیتا گرگانی» در انتشارات کاروان تعریف میکنند که همین اثر را به اسم «کافکا در ساحل» ترجمه کرده است. من هم رفتام و همین را خریدم. آقای «غبرایی» عزیز یهجورایی از لحاظ تصویری شبیه همکارش آقای «بهرامی»ست که چند کار خوب با انتشارات "ماهی" دارد. چلچراغ هفتهی گذشته یک گفتوگوی کوتاهی با جناب «بهرامی» داشت که توصیه میکنم بخوانید. مصاحبهگر به خانهی ایشان رفته و خلاصه دیده رمان جناب «لئونارد کوهن» روی میزشان بوده و پرسیده قرار است برگردان کنید و گفته دیگر حوصلهی برگردان ندارم. و اینجاست که آه از نهاد «لئونارد کوهن» دوستان برآمده... وای اگر ترانهنویس شهر بداند که آقای بهرامی قرار نیست برگردان کند، ایشان به سمتاش خیز برمیدارند. شک نکنید!!
*
*