سالها پیش جوانی در خانهی ما کارگری میکرد که به نقاشی ساختمان مشغول بود. این جوان بعدها فهمیدم به صدای "داریوش اقبالی" علاقه دارد. بنده بعدازظهرها که خانه میآمدم میرفتم گوشهی اتاق و کاست «آشفته بازار» را در دستگاه میگذاشتم و خلاصه حالی به حولی! همهی اتاقهای خانه بههم ریخته بود و در این بههم ریختهگی خیلی حال میداد شما کمی هم ولوم دستگاه را زیاد کنی و مثلن "شمالی" هم بشنوی! سلام آنسه جان و رُزاخانوم!!!!
*
این کارگر جوان یک روزی که ما را دید گفت از داریوش ترانههای آذری هم شنیدی؟ گفتام قسم به جوانیات نه!! مگر آذری هم خوانده؟! گفت: خوانده! گذشت تا روزی که شروع کرد خانه را متر کردن و حساب و کتاب کردن که چهقدر دستمزدش هست و... در همان گفتوگوی پایانی به من گفت که آذریزبانها با ترکها فرق دارند. بعد از سالها دیدم راست میگوید آذریزبانها قومی اصیل و ایرانی هستند و ترکها مهاجرانی مغول و شرقی که به ایران و بعد به اُروپا رفتند و امپراتوری عثمانی را بهراه انداختند. من هم به یادگار به این جوان کاستی از داریوش هدیه دادم و خلاصه همیشه یادش در ذهنام ماند. حالا چه شد که به مقولهی ترکها رسیدم؟
*
قضیهی تراکتورسازی تبریز اینروزها بحث محافل بلاگی شده! مثل «اینجا» و عدهای به رگ غیرتشان برخورده بدجور! خب واقعن براساس کدام منطق این تیم آذربایجانی باید اینهمه طرفدار داشته باشد من هم نفهمیدم!!!! فکر کنم خانوم "سحر طلوعی" همین را خواستهاند گوشزد کنند.
*
اما جوکی که اینروزها دریافت کردم بیراه به قضیهی ترکها نیست و با احترام به همهی آنها و همهی اقوام ایرانی! هر کسی هم جوکی داشت(فقط ناموسی نباشد) با کمال میل اجازهی نشر خواهیم داد. اما جوک:
ترکه میره خواستگاری بهش میگن شغل هم داری؟ میگه: نه ولی توی خوشهی یکم!!
*
*