«گورنوشته»
*
*
*
برایم اتاقی بکش
جایی که بتوانم رویا ببینم
رویای جهانی که عادت به دیدناش داشتم
برایم پنجرهای بکش
لطیف و مشخص
و نور زرد را بتابان
از میان پردههای باز
این جایی است پنهان از دید
یک تصویر
یک گورنوشته
*
سطرهای بالا برگردان ترانهای است به اسم « Epitaph » از «مجتبا»ی نازنین دوست خوبام که چند پست قبل لینکاش را گذاشتم و با توجه به روزهایی که حال ما ایرانیها در جاهایی خوب و در جاهایی بسیار بد است، به دل مینشیند! در بلاگ «دور از چشم خدا» که لینکاش در همین گوشهی سمت راست نمایان است، ایشان با یک عربزبان در خصوص یک سریال بحثی داشته و به خوبی و به مثابه یک ایرانی ناب رفتار کرده و چه بگویم از کسانی که ادعای ایرانی بودن و کردار و رفتار درست دارند و دریغ از خویشتنداری!! امروزه بحثهایی داغ پیرامون شکست ایرانیها در جنگ اعراب در زمان «ساسانیان» دارند و خلاصه هر کسی تئوریای دارد! اما آنچه باید منطقی دید و جواب داد، این است که ما حتمن ضعف داشتهایم که در برابر اعراب شکست خوردهایم!! همان عرب پاپتی و سوسمارخوار که دائمن مسخرهاش میکنیم و از آنسو به «کورش بزرگ» میبالیم و فرهنگ دوهزارسالهمان! اما چرا قبول نداریم که ضعفی بزرگ داشتهایم که در برابر بیگانه سر فرود آوردیم؟! چرا نمیخواهیم بپذیریم که «اسکندر مقدونی» الکی بر «داریوش سوم» پیروز نشد!! «مشنگترین» پادشاه هخامنشی همو بود که خانواده و جواهرات سلطنتی را با خود به جنگ برد و مورخان به طنز نوشتهاند انگاری به "پیکنیک" خانوادهگی تشریف بردهاند!
*
چیزی که در بحث «مجتبا» و «غسان» توجهام را جلب کرد، مدارای او بود! یک ایرانی منطقی که بابت شکست لشکر ایرانی در برابر عرب، فقط متاسف است! آیا باید او را به باد ناسزا میگرفت و دشنام میداد که برو آقاجان ِ سوسمارخوار و... چیزی که متاسفانه به وفور در بین مثلن ایرانیها جا افتاده و کاریاش نمیشود کرد! فرهنگ دشنام و ناسزا از قوم و تباری که «اشوزرتشت» را قبلهی آمال دارد! واقعن که...
*
این دوست من در انگلیس درس سینما میخواند و امیدوارم بتواند جای خالی جنوبیهایی چون «ناصر تقوایی» و «امیرنادری» را به شایستهگی پُر کند! با آرزوی موفقیت و شادی برای او!
*
از برگردان و ترجمه در ابتدای نوشتارم گفتم و یاد عزیزی به اسم «رُزا» افتادم! این عزیز ما برگردانهایی دارد روان و ساده! انگاری ترجمه نمیخوانی! از او در نشریهی «اپیزود» بیشتر میتوانید بخوانید! خوشبختانه من تا بخواهید دوست و همراه مترجم در این چند سالهی حضورم بر نت داشتهام که خدا روز به روز بیشترشان کند! از «مریم» عزیز و برادرزادههایاش(مژگان و محمد) گرفته تا «حمید» دوست دیگرم! حالا هم که «مجتبا» و «رُزا»ی عزیز!
*
تا یادم نرفته از «ارژنگ» و شمارهی نخستاش بگویم! کسی باور نمیکرد که «هفت» توقیف شود و کسی باور نمیکرد «ارژنگ» جانشیناش شود! حالا هم این نشریه را بخوانید و حالاش را ببرید! چیزی که در شمارهی نخستاش توجهام را جلب کرد، لوگوی بسیار زیبای نشریه بود که سردبیر نشریه آقای «مجید اسلامی» در بلاگشان «هفت و نیم» در خصوص آن نظرخواهی راه انداخته بودند و خوشحالام که من دقیقن به همین لوگو رای دادم!! روی جلد شمارهی اول تصویر جناب «کیارستمی کبیر» است و انگاری دهنکجی بزرگی به کتاب «پاریس-تهران» آقایان "مازیار اسلامی و مراد فرهادپور" است! همهی حرف این کتاب این بوده که جناب «کیارستمی» هنرمندی بیتعهد است و... چیزی که جناب ترانهنویس مدرن همهی زمانها آقای «قنبری» امپراتور ِ دروغزنی و کلک بر آن صحه میگذارد! قابلتوجه ایشان که کتاب را از دست ندهند!
*
در این شماره که هنوز نخواندماش و باید سروقت جرعه جرعه سر کشید، از فیلم «دعوت» حاتمیکیا تا کتاب پرفروش «کافه پیانو» تا گفتوگو با «آندری زویاگینتسف» کارگردان فیلم «تبعید» مطلب خواندنی هست!
*
نشریهی دیگری که حیفام آمد از آن سخن نرانم «نسیم هراز» است! با مطالبی بسخواندنی از «کنعان» و گفتوگویی با «پیمان یزدانیان» آهنگساز خوب ِ فیلم! ایشان را بسیار دوست دارم با اثرهایی شنیدنی و ماندنی! ضمنن برگردان «ترانه علیدوستی» از داستان "آلیس مونرو" که فیلم «کنعان» براساس آن ساخته شده است! ضمن اینکه ترانهی عزیز بدجوری مرا از آگهیای که در بلاگاش پیرامون آلبوم آقای «چاووشی» داد، ناامید کرد و گفتم او به راستی همان ترانهی باکلاس و فرهنگ است؟ بعد پیش خودم گفتم: آیا تا به حال در خلوتات موزیک سطح پایین خدایی نشنیدهای و خدای ِ کلاسیک و مدرن و پسامدرنی که به او خرده میگیری؟؟ شاید حق با اوست! نظر شما چیست؟
*
خب حالا که حرف ِ «کنعان» شد، پس حتمن مجلهی «فیلم» را هم از دست ندهید! آنجا هم مفصل پروندهای دارد! قیمت «ارژنگ» هزار و هشتصد تومان و قیمت «نسیم هراز» هزار و پانصد تومان و قیمت «فیلم» هم با رایانهی دولتی هزار تومان ناقابل است! ببینید میصرفد که یک «پیتزای پپرونی یا مخصوص» نوش جان کنید یا نشریه بخرید؟ خلاصه از ما گفتن بود!
*
وقتی آدم این نشریات را میخواند یکجورهایی دلاش برای «ناصر تقوایی» و دیگرانی که محروم از کار کردن هستند تنگ میشود!
*
راستی انتخابات امریکا هم تا ساعاتی دیگر نتایجاش اعلام میشود! من که به «اوباما» رای دادهام! البته خیلی دوست داشتم به جای «اوباما» «هیلاری کلینتون» باشد! منهای آن صحبتاش در خصوص ایران که قرار بود محوش کند و... خلاصه من «کلینتون»ها را دوست دارم منهای دختر زشتشان!! (با خنده و چشمک)
*
با سلام و صلوات وزیر محترم کشور هم استیضاح شد و از کرسی وزارت پایین کشیده شد!! اگر از من بپرسید میگویم ایشان مقصر نیست!! مقصر کسی است که ایشان را به مجلس معرفی کرده است و لاغیر! کسی است که او را اجازه داده تا در دانشگاه کشور تدریس کند!! چرا ریشه را فراموش میکنیم؟! امثال آقای وزیر قصوری ندارند وقتی بزرگترها از او حمایت میکنند! با شما هستم آقابزرگ!
*
دوست دارم این ترانهی زیبای خانم «Joan Baez » را بنویسم و از دوستان مترجم بخواهم تا جایی که در توان دارند برایام برگردان کنند:
*
*
I'll be damned, here comes your ghost again
but that's not unusual
it's just that the moon is full
and you happened to call
And here I sit, hand on the telephone
hearing the voice I'd known
a couple of light years ago
headed straight for a fall
As I remember your eyes were bluer
than robin's eggs
My poetry was lousy you said
Where are you calling from
A booth in the Midwest
Ten years ago I bought you some
cufflinks
You brought me something
We both know what memories can bring
they bring Diamonds and Rust
...
...
*
این ترانه طولانیست و به همینجا بسنده کردم! این ترانه را ابتدا پیشکش میکنم به کسی که برایام ترجمهاش کند و بگویماش واقفام به اینکه برگردان ترانه خاصه شعر به زبان مقصد کاری ممکن و مطلق نیست! اما من قناعت میکنم به آنچه که تو نازنین مینویسی! دوم به همهی عزیزان و دوستان خاصه آنها که با نامه دریافتاش کردند! و نازنینام «آیدا» که دلام برایاش بدفرم تنگ شده و این صفحه را میخواند! درتمام مدتی که این پست نوشته شد، این ترانه همسفرم بود از بس زیباست! برای شب زیباست و یاد عزیزان و...
*
*
*
1387/8/15