امروز که شنبه باشد و طبیعتن جمعه نیست، تازه شمارهی هفتهی پیش «چلچراغ» را خریدیم و حیرت کردیم چرا دوستمان در دکهی همیشهگی گفت:«هنوز نیامده»؟؟ حالا هم که آمده مبارکها باشد و هر چند که من یکسال و اندی میشود همه مطالباش را نمیخوانم و فقط آنهایی که به سن پیرمردی چون ما میخورد مثل «سرگیجه» و «کمیکاستریپ» و «بخش معرفی کتاب» و... نه انگاری همهاش شد. همینها دیگر.
*
راستاش من از شمارهی اول «چلچراغ» را آرشیو دارم و تا یکسال و اندی پیش تا حروف آخر مجله را میخواندم حتا آگهیهایاش را... ولی بعد که به وبلاگ «لاو فور...» دچار شدیم کمتر رسیدیم بخوانیم اما همیشه خواندیم واز یکسال گذشته به این سو همهاش را دیگر نمیخوانیم، انگار نسل ما پیر شد رفت...انگاری موضوعی که در شماره جدید «نسیم هراز» در خصوص اختلاف و جدایی نسل ِ دههی 50 با اواخر دههی شصت مطرح است. اوائل دههی شصتیها نگران نباشند، مشکلی نیست با آنها... این شمارهی «نسیم هراز» را هم بخوانید بد نیست و شاید رقیبی جدی برای «چلچراغ» باشد... هر چند «چلچراغ» و البته پیش از آن «ایران جوان» پیشروان نشریات «تینایجری» به حساب میآمدند!
ضمنن دیشب هم مثل ِ همهی این یکسال گذشته به ناگاه «مسعود بهنود» عزیزمان را در برنامهی «شباهنگ» صدای امریکا دیدیم و شنیدیم که از برگردان «خانوم» به زبان انگلیسی سخن میگفت! برگردانی که چند ماه گذشته خبرش را به من داد و قرارست در مورد این کتاب چیزکی بنگارم! نه برگردان که همین زبان شیرین پارسی خودمان مثلن!
*
ضمنن این هم نگاه و نوشتهای کوتاه به ترانهی خاطرهانگیز «رازقی» در «اپیزود» و دو مطلب خواندنی دیگر از دوست عزیزم!
*
*
*
*
*
و اما پرسوجو مکن! حالام خوب است! تو چهطور؟ این تکه هم برای تو از «سیدعلی صالحی»:
*
دیدار ما به همان ساعت ِ معلوم دلنشین
تا دیگر آدمی از یک وداع ساده نگرید
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست!
...
...
*
*
1387/9/9