*
«تولدت مبارک»
*
شادا رسید وقت پایکوبیمان در موسم ِ آذر، ماه ِآخر پاییز! سالی گذشت از روزی که با دیگر دوستانمان تولد یک دوست را به جشن نشستیم. عشق به یک دوست و همراه ِ ناب، به یک انسان ِ نازنین، به یک تبلور ِ حقیقت و مرام. «آنسه» جان تولدت مبارک و الهی هزار سال سایهات بر سر ِخانوادهات مستدام باد.
*
ترانهی «کیو کیو، بنگ بنگ» هدیهای از من با صدای او که دوستش داری!
*
روزهای گذشته، روزهای «فرهاد مهراد» برای من بود. بیهیچ مقدمهای و بیهیچ بهانهای... بهانه شاید روزهای پاییزی و کمی تا قسمتی بارانی... ترانهی «برف» و... را گوش سپردیم و تازه شدیم. آنچه «فرهاد» را از دیگران متفاوت میکند، اعتقاد و عقیدهی عریاناش فارغ از جنجالهای مرسوم است. آوازخوانی که به روایتی در کتابخانهی شخصیاش چندین «قرآن کریم» با برگردانهای مختلف وجود داشت.
*
«فرهاد» ابایی نداشت که دیگران صرفن بابت عقاید و دین و مذهباش او را طرد کنند. «فرهاد» آن اسلامی را پاس میداشت که حکومت به گونهیی دیگر خود مدعی است این همان اسلام ناب ِ«محمدی»ست! چه در نظام فعلی و چه در حکومت پیشین، همیشه این اسلام عزیز مظلوم شد. قربانی شد! ادیان ابراهیمی در طول تاریخ دستاویز حکومتهای خودکامه شدند.
*
در پیش از انقلاب اگر شما «نماز» میخواندید، یا انقلابی بودید یا حزباللهی یا تروریست و مدافع حقوق حقهی فلسطینیان در برابر اسراییل! در بعد از انقلاب، یا حامی حکومت و بسیجی یا تاریخ مصرف گذشته و حامی عربهای سوسمارخوار و... یک نگاه خاکستری هیچگاه به کسانی که "روشن" فکر میکردند و دین «اسلام» را پذیرفته بودند، وجود نداشت و الان هم وجود ندارد. عدهای «صفویه» را آغازگر و راهصافکن آخوندهای امروزی میدانند و عدهای اصلن به این نکته توجه ندارند که دین و مرام و عقیدهی هر کسی چه ربطی به «انسانیت» و «اخلاق» و... دارد؟ یک «بودایی» حتمن وجود دارد که در برابر یک «مسلمان» بااخلاقتر و انسانیتر برخورد کند.
*
شاید از منظری بتوان «صفویه» را از جهاتی شبیه حاکمان امروزی دید! از جهت اخلاق و رذایل پستشان! «شاه اسماعیل» صفوی، مذهب شیعه برایاش بهانهای برای حکومت و اعتقادش به آن_ در حد ِ مشتی خرافات افراطی_ چیزی بود که امروزه در مملکت ریشه دوانده و مورد سواستفاده قرار میگیرد. قوانین و دستورات دینی را فقط در جهت برآوردن امیال و هوسهاشان میپذیرفتند و جاهایی هم از خط قرمزها به راحتی عبور میکردند.
*
«شاه اسماعیل» ، «شاه عباس» ، «شاه سلیمان» ، «شاه صفی» همهگی شرب خمر میکردند و داعیهی رهبری اسلامی هم داشتند! این فقط گوشهای از تاریخ سلسلهی «صفویه» است. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم «درویشان» امروزی اگر به «حشیش» اعتیاد دارند از همان مرام ِکج و غلط ِ صوفیان گذشته بوده است. البته با این توضیح که حساب ِ درویشمسلکان ِ حقیقی را باید جدا دانست.
*
خلاصه اینکه دین ِ خدا(خاصه ادیان ابراهیمی) در طول تاریخ بازیچهی خودکامهگان و پوستینجامهگان بوده است. هر چند بماند بسیارانی دین ِ «اسلام» را ساختهی ذهن یک انسان میدانند! «حافظ» یکی دو قرن پیش از این _سلسلهی صفوی_ سراسر عمر را با سرودن غزلهایی در جنگ با «ریاکاری» و «تزویر» سر کرده بود.
*
یادم هست_البته هیچ ربطی با بحث پیش ندارد و همین است که اینجا «دادا»ست_ در سکانس ِآخر «شب یلدا» که به گمانم یکی از غافلگیرکنندهترین صحنههای چند سال اخیر است که در سینما دیدهام، «فروتن» کلید خانه را به «یار» نادیده و ناشناخته میسپارد و خداحافظ!
*
حال این شعر عاشقانهی «شاملو» پیش از این، چنین برای تو سروده شده بود:
*
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو میگویم
کلید خانهام را
در دستت میگذارم
نان شادیهایم را
با تو قسمت میکنم
به کنارت مینشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب میروم؟
کیستی که من
اینگونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ میکنم؟
*
_______________
شعر شاملو از دفتر:آیدا در آینه
پردهی نقاشی بالا از «دالی»