Tuesday, March 30, 2010

ای نامه

گاهی فکر می‌کنم در این دنیای بلاگ‌های فارسی همه‌ی آنان که می‌نویسند چه‌اندازه دنیای شخصی‌شان با هم تفاوت دارد و دل‌مشغولی‌هاشان که پُست یکی می‌شود از زلف یار نوشتن و دیگری سیاسی‌نویس می‌شود. یکی از هم‌خوابه‌گی‌اش با بهمانی نوشته و دیگری از فیلم‌هایی که دیده و می‌گوید نقد هم نیست. راست می‌گوید چرا که اگر بنویسد نقد است هزار تا مدعی پیدا می‌شود که آقای منتقد حرف‌ات پشیزی ارزش ندارد و خلاصه ضایع‌اش می‌کند.

*

کلمه‌ها وقتی به‌دنیا می‌آیند، دیگر این مخاطب است که برای‌اش تصمیم می‌گیرد که چه‌گونه برداشت کند از آن وگرنه باید نویسنده توضیحاتی قطعی بدهد که فلان شخصیت یا جمله مطلقن منظورش چنین است و لاغیر...

*

حالا او که سایه‌ی تو را دنبال می‌کند تا بداند حال و هوای تو در این‌روزها با نوشته‌ها و کلمه‌هایت چه‌گونه است شاید نتواند تصور کند که نویسنده هم گاهی به کوچه می‌زند و حال‌اش را از او پنهان می‌کند و به قول قدیمی‌ها پولوتیک می‌زند. نمی‌دانم کدام فیلسوف دنیا(شما تصور کن ایرانی) گفته: نویسنده وقت نوشتن به هیچ چیزی مگر نوشته فکر نمی‌کند، پس پولوتیک‌اش محلی از اعراب ندارد.

*

هنوز همه‌ی ما با همان دل‌مشغولی‌های سال‌ها پیش از خواب بیدار می‌شویم و دنیا را از دریچه‌ی نگاه‌مان می‌بینیم و به دگران هم نشان می‌دهیم. رویایی شاعر که دوستی چند روز پیش با شعری از او مرا باز به یادش انداخت و به‌یاد بحث‌اش پیرامون اروتیک با عباس‌آقای معروفی، و نامه‌هایی خطاب به عباس‌آقا پیرامون هر مبحثی که خودش می‌شود یک‌ژانری در ادبیات آن‌گونه که عباس آقای صفاری در آخرین پست‌اش از کتاب "ای نامه" نوشته‌ی «محمدرحیم اخوت» یاد کرده، مرا به صرافت آن انداخت تا من کوچک چنین ژانری با "مسعود آقا" زین پس شروع کنم. این اولی‌اش تا چه در نظر افتد:

*

مسعود جان!

ما آدم‌ها همیشه غفلت‌مان موجب پشیمانی نیست و گاهی این غفلت اگر به درازا بکشد، برای دیگر مردمان گیتی هم مفید است.مثلن اگر غفلت کنیم که از کسی کینه داریم این بسیار بسیار خوب است! چرا که کینه موجب سیاهی دل‌ها می‌شود و تا قیام قیامت قلب‌مان را جریحه‌دار می‌کند. مهم نیست تو منظورم را نفهمی و نمی‌دانم چه، مهم این است که کسانی که باید بفهمند می‌فهمند و بعدن می‌آیند این‌جا دری‌وری می‌نویسند.

تا وقت دیگر قربان‌ات...

"بی‌تا"

***

سال پیش تقویم دیواری طراحی اردشیر رستمی بر دیوار روبه‌روی‌ام بود و شعرکی داشت در هر ماه ولی امسال که تقویم دیواری عکس‌های «مریم زندی» است فقط باید تصاویر بزرگان ادب ایران را ببینم و بدان‌ام از آن‌ها چه مانده بخوان‌ام و گاهی حسرت‌بار نگاه‌شان می‌کنم که نیستند و گاه خوش‌حال که هنوز در کنارمان نفس می‌کشند. شاید خاصیت این تقویم این است دیگر...

1389/1/11