نکتهنوشتهی زیر در شمارهی جدید «اپیزود» منتشر شده است!
***
هر باری که در بلاگی یا سایتی چنین «پستهایی» میبینم حالام بدفُرم بد میشود. شال و کلاه میکنم و با این حس ناسیونالیستی بدترکیب میخواهم مبارزه کنم. خواه چه باک که دیگران بگویند که بنده میهنفروشام و تعصب میهن ندارم. آخر یک روزی باید گفت که ما ایرانیها(حالا بماند در اینکه بهراستی نژادمان ایرانی است یا نه!!) آنقدرها هم تحفهای نبودهایم. قبول دارم که در زمانهای بسیار دور به نسبت دیگران کارمان درستتر بود اما از دورهای، شیرازهی کار از دستمان در رفت و کار دست خودمان دادیم. باز هم این به طبیعت وجودی انسانها(جایزالخطا بودن) برمیگردد و نه به اینکه ما ایرانی بودیم و آنها انیرانی!
مدتهاست در فضای بلاگها و سایتهای ایرانی و حتا تیویهای بیستوچهارساعته بحث پیرامون تاریخ ِ هجوم اعرابِ تازهمسلمان به ایران است! رُخدادی که در زمان ساسانیان و هنگام پادشاهی «یزدگرد سوم» به وقوع پیوست. البته این حمله، اولین هجوم بیگانهگان به ایران نبود که طومار پادشاهی ایران را درنوردید. پیش از این هم در زمان «داریوش سوم» هخامنشی «اسکندر مقدونی» فرزند فیلیپ، پادشاهی و امپراتوری ایران را دستخوش نابهسامانی و درنهایت سرنگونی کرد.
حدود هفتصد سال بعد از حملهی اعراب، باز هجوم مغولان از شمال شرق، کشور را دچار قحطی و جنگزدهگی کرد و آثاری برجای گذاشت که برای ایرانیان ضربالمثل در گفتارشان شد! اما چه شد که در بین این سه هجوم بزرگ فقط و فقط هجوم اعراب تازهمسلمان به ایران مهم جلوه کرده است؟! چرا کسی از هجوم مغولان و یونانیان گله ندارد؟ آیا تخریب «تخت جمشید» که امروز مایهی فخر و مباهاتمان شده به دست اسکندر مقدونی یا کشتار وحشیانهی مغولان در طول صد سال به رگ غیرت ما ایرانیها برنخورده است؟! یا نکند فکر میکنیم چون حملهی مغولان باعث فروپاشی خلافت بنیعباسیان و برچیدن خلافت بغداد و در نهایت اعراب و بیرون کردن خلفای مسلمان و از رونق افتادن کار و بارشان بوده، پس هیچ عیب و ایرادی ندارد؟! یا اینکه حکومت سلوکیان که اسکندر باعث و بانی ازدواج دختران دربار ایرانی با سرداراناش شد و ناموسمان را حفظ کرد و خلاصه سیاستی به خرج داد تا ایرانیها را از انتقام بازدارد، هیچ ایرادی نیست برآن؟ یعنی فتح و به آتش کشیدن یک شاهکار تاریخ انسانی(تخت جمشید) که قریب 190 سال برای ساخت و تجهیز آن صدها هزار ساعت انسان از گوشه گوشهی امپراتوری ایران باستان وقت و هزینه صرفاش شد و به یک چشمبرهمزدنی به اشارهی معشوقهی اسکندر(تاییس) در آتشِ هوسشان سوخت هیچ مانعی و اشکالی در مقایسه با هجوم اعراب ندارد؟!
سوالات بیشماری است که نشان میدهد ما ایرانیها علاقهی خاصی داریم که با اعراب دربیفتیم. جالبتر این است که دین و مذهب رسمی مملکت از همان اعراب گرفته شده است و برایمان چه اندازه مهم است. در سه هجومی که در بالا اشاره کردم نژاد و خون ایرانیها به مرور زمان دچار تغییراتی شد و امروزه کمتر کسی میتواند مُدعی شود من یک ایرانی ناب و خالصام! هجوم یونانیها و رومیها در قبل از اسلام و هجوم اعراب و مغولان باعث تغییری بنیادی در نژاد ایرانیها شد که امروزه چه خوشمان بیاید یا نه، هم ترکنژاد داریم( بحث آذریزبانان جداست) که ازریشههای مغولان هستند و هم عربنژاد که دیگر نیازی به بیاناش نمیبینم. مسئلهی نژاد را از آنرو پیش کشیدم که بگویم بحث پیرامون اینکه ما کاسهی داغتر از آش شدهایم و بیخود و بیجهت خود را نوادهگان «کورش بزرگ» و... میدانیم به جوکی بس خندهدار بیشتر شباهت میبرد تا حقیقتی علمی و منطقی!!!!
نگارنده میپذیرد و باور دارد که هر کس در دایرهی این مرزِ باشکوه است فارغ از هر نژاد و قومیتی وظیفه دارد از کیان و خاکاش پاسداری کند اما حق ندارد تاریخ را نبش قبر کرده و قومی و ملتی را خوار و حقیر بشمارد. این مسئله را از این رو عارض میشوم که یک ایرانی با اصالت هیچگاه خود را برتر از دیگران نمیداند و همه را برابر میخواهد. فراموش نکردهایم که در ساخت بنای عظیم و باشکوهی چون «تخت جمشید» از معمار و مهندس و کارگران، همه و همه از سراسر امپراتوری بزرگ ایران که یک سرش سرزمین هند کنونی بود و یک سرش تا مرزهای یونان باستان، نیرو بسیج شده بود و در کنار هم چنین بنایی را به یادگار گذاشتند. اگر همت مردان و زنان از نژادها و زبانهای مختلف نبود ما ایرانیها امروز باید به چه چیزی فخر میکردیم؟
آیا نقش و نگارههای موجود در کتیبههای تخت جمشید که از سراسر امپراتوری نشان دارد، و مردم هدایایی به رسم احترام برای شاهشاهان آوردهاند نشان از وحدت و رعایت حقوق ملتها ندارد؟ دقیقن ایران آن روزگار مدلی مانند ایالات متحدهی امریکاست! در این کشور از هر نژاد و ملتی در ساخت و بنای آن امروزه سهمی انکارناپذیر دارند. از اینروست که امریکا امروز یک ابرقدرت است و ما را به یاد اولین و بزرگترین امپراتوری بشر یعنی ایران میاندازد!
اگر چنین نبود منشور حقوق بشر کورش بزرگ، امروز محلی از اِعراب نداشت که ما بدان فخر بفروشیم!! در همهی احوال و زمانها ایرانیان برای همنوع خود احترام و حقوق مساوی برقرار کرده بودند و چه خوش گفته است شیخ اجل سعدی شیرازی: بنیآدم اعضای یکدیگرند!
بحث حملهی اعراب و کشتار و جنگ و خونریزی آنان و سیطرهی قریب به هفتصد سالهی بنیعباس بر مُلک ایران، و امروز نبش قبر کردن 1400 سال پیش و گفتن و نوشتن از ددمنشی و اعمال غیرانسانی آن فقط و فقط تخم کینه کاشتن و اولویتها را به فراموشی سپردن است و لاغیر... اولویت امروز ما گرچه با آگاهی از گذشته و گذشتن از خطاهامان باید صورت پذیرد و آزادی و برابری به جای این کینهها مدنظر قرار گیرد. اما به گذشته رفتن و اشتباه قومی را امروز به پای فرزندان آنان نوشتن یک کار بزرگ غیراخلاقیست برای کسانی که مدعی نژاد پاک ایرانی هستند! اگر امروز همان حمله و در نهایت دین اعراب باعث و بانی روزگار سیاهتر از پیشمان شده است مشکل از دین نیست! مشکل از حاکمانِ بیوجدانیست که کم از مغولان و سکندران ندارند! وگرنه دین "اسلام" به نوبهی خود در جایگاه و در خلوت هر انسان مثل سایر ادیان دیگر است! امروز دو دسته دشمن خونی "اسلام" شدهاند! یکی حاکمان بر تخت نشستهی نادان و دیگری روشنفکران و مُدعیان ایرانشناسی که گمان میکنند این دین همهی هستی و دنیاشان را بر باد برده است! در نتیجه با منطق غلط و سفسطهبافی سعی در رد آن و نشاندن دین و مرام خود دارند. ما با دین و مرام هر کس به احترام باید بنگریم ولو اینکه خدا را بنده نباشد! چه رسد به "اسلام" و پیروان زرتشتی که جایگاه و احترامشان مثل باقی ادیان است.
پیش از این هم نوشتم اگر بیگانهگانی در قرون گذشته بر این میهن تاختهاند، به یک اندازه جور و جفا کردهاند و عرب و مغول و... هیچ تفاوتی از جهت اعمال و رفتارشان ندارند. مگر نبود درمقطعی از زمان سیطرهی مغولان که کشور حتا تا مرز بودایی شدن پیش رفت؟؟!! آیا کشوری که تا مرز بودایی شدن پیش میرود و باز هم به دین اسلام عقبگرد میکند میتوانیم مدعی شویم که این کشور با زور و ضرب شمشیر در طی قرون مسلمان شده است؟ آیا ایرانیها نمیتوانستند در فرصتی که پیش آمده بود به مسلک و دین ابتدایی خود(زرتشتی) بازگردند؟ اگر چنین بود که نباید همین تعداد قلیل زرتشتی را هم در مرکز ایران میداشتیم؟ کسی بر آنها آیا زور و شمشیر روا نداشته است؟ پس این توجیهات مسخره که ایرانیان با زور و ضرب شمشیر مسلمان ماندند از کجا آمده است؟ دقت کنید نوشتم مسلمان ماندند!! و نه مسلمان شدند!! مسلمان شدن ایرانیها را میشود به ضرب و زور شمشیر و حمله اعراب توجیه کرد اما مسلمان ماندنمان از چه رو بوده است تا جایی که مغولان بوداییمسلک هم به اختیار و دعوت ایرانیها مسلمان میشوند؟ مسلمان شدن مغولان را چهگونه میتوان توجیه کرد؟ همینانی که امروزه در شهرهای مختلف و بزرگمان زندهگی میکنند و چه بسا هممیهنان و همشهریان ما هستند! چه بسا هنرمندان و خالقان بزرگمان هستند و فقط یک نمونهی ساده دستتان بدهم و دیگر خودتان تحقیق کنید که نام خانوادهگی «شاملو» از چه تیره و نژادیست؟؟ با این توضیح کوچک که نگارنده بعد از «حافظ» او را بیشتر از باقی شاعرانمان دوست میدارم و خود او(شاملوی شاعر) در مصاحبههایاش هراسی نداشت که از تیره و نژادش سخن بگوید. روحاش شاد!
*