«نام بعضی نفرات»
*
و گاهی بد نیست فضا را عوض کنیم و پردههایی که به دور پنجرهمان کشیدهایم را گردگیری کنیم و از رخوت بهدر آییم. پردهای آبی بزنیم و وقت خواب چنان فضا را تیره و تار کنیم که سلولهای خاکستریمان گمان برند وقت خواب دررسیده و در آغوشی گرم و نرم بیاساییم دمی از روزگار دونپرور!
*
یادم آید دورانی که جنگ بود و ترانهای بود که آن روزگاران گمان میکردیم آوازخوان ندا میزند: «نعنا!!!!» نگو که «نعنا» نبود و «رعنا» بود! خب «رعنا» را در پایان همین پُست برایتان آپ کردهام که خواهید شنید. اگر باکیفیتاش را دارید که چه بهتر بشنوید شاید شما هم به قلب خاطره زدید و دمی نوش کردید آنچه باید! چه حالی به آدم میدهد گاهی که «رعنایی» دارد و یک دنیا «نعنا».
*
و باز هستند بلاگهایی که آدم مشعوف میشود از خواندنشان! چرا که همهی آنچه دلمشغولیهای تو هستند و وقت نمیکنی ازشان بنویسی را یکجا در خود دارند! منهای آن بلاگهایی که خلوت و شکمشان را شرح میدهند و انگار چه کار سترگی کردهاند و انگار چه کشفی که مثلن یاد بگیرید که ما چه جسور هستیم و خلوتهامان را به خانههاتان آوردیم و... به گمانام آن مایهای که از این بلاگها به بیرون دَرز میکند شخصیت و عقدههای فروخفتهی این بعضی نفرات است که آدمی را زنده نمیکند و میمیراند. بهقول «نیما» یاد بعضی نفرات روشنام میدارد و این بلاگها میمیراند! همین است که وقتی در حس و حال آن تصویر بالایی هستی و دلات جنگل خواسته و یک جای دنج برای فریاد و درددل، نفراتی هستند که قوتات میبخشند.
*
و برایات بگویم خوشبوترین، که من آنجا نبودم و این تصویر بالا را از «اینجا» برداشتام. وقت کردی بخوان این بلاگ را... از همانهاست که دوست داری و دارم! همانها که وقت هر دلتنگی سویشان دارم دست!
*
یاد بعضی نفرات
روشنام میدارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.
*
قوتام میبخشد
ره میاندازد
و اجاق کُهن سرد سرایام
گرم میآید از گرمی عالی دمشان.
*
نام بعضی نفرات
رزق روحام شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتام میبخشد
روشنام میدارد.
*
11 اُردیبهشت 1327
*
*
این هم ترانهی «رعنا» که تو هم بشنو«نعنا»! اما آوازخوان عالیدممان داریوش عزیز هم بیارتباط با این روزها نخوانده که دنیا عجب جایی شده! برای شنیدناش «اینجا» را کلیک کنید!
*
این هم آخرین یادداشتام در «اپیزود» که خالی از اشکال نیست و فقط تلنگری به آیندهی ادبیات و شعر خاصه در نسل سوم است!
*
*
*
1388/6/3