«وصفِ حال»
*
*
روزگاری بود که این فضای مجازی به این شکل و قامت نبود و هر کس به فراخور دلمشغولیهای مثبت و منفیاش سرگرم بود. امروز اما عمدهی وقت همه خاصه جوانان در این فضا سپری میشود. آنان که عاشق و دلبستهی طبیعت بودند، از تفریح بازماندهاند و ریههاشان در فضای بستهی اتاقشان زندانیست و دگران هم به همینگونه!
*
آن روزگارها بیشتر میخواندیم و میدیدیم و میشنیدیم. امروز اما چنین نیست. هر آنچه میبینیم و میخوانیم در این فضاست. هر چند فاصلهها را کمتر کرده و خلاصه به مقاصدی رسیدهایم اما دلمشغولیها را ازمان گرفته است.
*
اینروزها هر چه میخواهم از فضای امروزمان در میهن بنویسم، نوشتن نمیتوانم. شاید دگران بهتر از من مینویسند که البته چنین است. میگویم من به خطی باید بنویسم که لمساش میکنم. سیاست و اجتماع امروز ایران در صد سال اخیر چنین روزهای حساسی را بهخود ندیده بود. شاید بتوان با روزهای آخر حکومت «پهلوی» مقایسهاش کرد. هر چه هست آبستن حوادثیست. شاید حوادثی تلخ یا شیرین... باید انتظار کشید.
*
از دادگاه فرمایشی که قاضیاش "صلواتی" باشد که البته چه اسم با مسمایی هم دارد و به همه چیز حکومت میآید و تا برخوردهای وحشیانه و غیراخلاقی با دربندها و... همه و همه را دوستان فضای مجازی به تفصیل نوشتهاند و تحلیل کردهاند. روزنامهنگار شجاع و از خودگذشته «بابک داد» عزیز هم در این روزهای خون و خشم رسالت حرفهای خود را بهدوش میکشد از این شهر و آن شهر تا دست جلادان بدو نرسد تا بتواند با قلماش مردمان این فضای مجازی را آگاهتر سازد. خداوند پشت و پناهاش...
*
از هر دو خطی و از هر چند جملهای که این روزها بینمان رد و بدل میشود به این روزهای میهن ربط دارد. راستاش گاهی وقتها به این نتیجه میرسم به قول عزیزی که ناامیدی و رخوت و کسالت نباید جوانانمان را سرخورده کند. همین است که میگویم در عین حالی که به این مقولهی مهم فکر میکنیم باید به دلمشغولیهامان بپردازیم. او که اهل طبیعت است به طبیعت بزند و او که اهل هنر از هر شاخهاش، کتابی و فیلمی و ترانهای نوشاش باد.
*
در کنج خانه خزیدن و تنها نوشتن و خواندن و به دگران پیرامون توجهی نکردن، ملت را آگاه نخواهد کرد. باید به دل مردم پیرامون خزید و آنها را از فتنهها و خواب سی ساله آگاه کرد. چرا که آگاه کردن جماعتی چند میلیونی که به آن طیف شیطانی میاندیشند کار سترگ و بزرگیست.
*
*
1388/5/27
*