«یلداتان به کام و بلند باد» * * انگاری امشب شب ِ یلداست! کور شوم اگر دروغ بگویم! کاری نداریم به اینکه شبی بلند است و چه و چه... زیاد من به توجیه علمیاش(نجومی) که برج عقرب در زهرمار است و... کاری ندارم. نفس ِ این شب بسیار خوب است! نه نمیشود با این نثر شلخته نوشت. پس رسمیتر مینویسم از خط بعدی که اینجا حُرمتی دارد. * داشتم مینالیدم که شب، شب ِ یلداست و خلاصه دور ِ هم به سنت چند هزار ساله جمع میشوند و هندوانهای و آجیلی و... آنها که اهلش باشند، جرعهای و دودیها(اصلن توصیه نمیشود، حتا چند نخ سیگار) دودی میگیرند و در عوالم ِ عالم سیر میکنند و خلاصه حالی به حولی... نه نمیدانم امشب این نثرمان خیلی نچسب شده و بازاری... دوست ندارم اینجوری بنویسم... * اصلن بچسبید به «حافظ» و «شاملو» و... بیاییم «شاملو» را هم سنتاش کنیم در این شب! ترانههای زیبا بشنویم. آقاجان محشر آمد از «حافظ» وقتی به نیت ِ آن نازنین گرفتیم دامناش را... * * بخت از دهان یار نشانام نمیدهد دولت خبر از راز نهانام نمیدهد * آقاجان عجله نفرمایید که سواد ندارم و این بد آمده و چه و چه... جواب فال را بچسب: * * بر سر آنام که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید بگذرد این روزگار تلختر از زهر بار دگر روزگار چون شکر آید * بلبل ِ عاشق تو عُمر خواه، که آخر باغ شود سبز و گل به بَر آید صبر و ظفر، هر دو دوستان قدیماند بر اثر صبر نوبت ِ ظفر آید ... ... بر در ِ ارباب بیمروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به در آید؟ صحبت حُکام ظلمت ِ شب ِ «یلدا» است نور ز خورشید خواه، بو که برآید! * * دست مریزاد کاکو! عجب شبی ساختی برامان! روحات شاد و یلدات به کام و بلند «حافظ» شعر و شیراز! خدایی اصلن انتظار نداشتم این رفیق گرمابه و گلستانمان یعنی همین «حافظ» خودمان چنین حالی و صفایی به شبام ببخشد. ضمنن این فال از دیوان «حافظ» تصحیح «شاملو» است! * راستاش بروم سر اصل این مطلب و بگویم تا «بهمنماه» شاید اینجا، همین پنجرهی کوچک که از اینسو شما را میبینم و شما از آنسو مرا، به روز نکنم! دلیلاش؟ خب دوست ندارم بگویم! همین! اصلن دلیل هم میخواهد؟ خب بخواهد! شاید هم به روز شد! خدا را چه دیدی... اصلن به روز هم که نباشد، تشریف بیاورید همین گوشهی سمت راست قسمت "تازهها" بچرخید و این بلاگهای برگزیده را بخوانید که خودکار به یُمن «گوگل ریدر» به روز میشوند و فاتحهای به روح رفتهگانمان نثار بفرمایید. * اما یک ترانه برای آنان که با سلیقهی من بدفُرم موافقاند! غزلی از «حافظ» با صدای آوازخوانی به نام «هادی پاکزاد» که راستاش نمیشناسماش! شما اگر بیشتر میدانید به ماهم برسانید... این غزل را بس بسیار دوست دارماش... به همین سبب شاید بسیار دلنشین است... به آنان که اینجا را میخوانند و آنان که دوست دارمشان... ترانهی «کی اشکاتو پاک میکنه»ی «ابی» هم بدفُرم توصیه میشود! آقا «حمید» مخلصیم. * *
اما برای تو علاوه بر «حافظ» که دوستاش داری از «شمس» این شعر پیشکش باد! نه «شمس تبریز» بل «شمس لنگرود» خودمان...
*
*
دلم به بوی تو آغشته است.
*
*
سپیدهدمان
کلمات سرگردان برمیخیزند و
خوابآلوده دهان مرا میجویند
تا از تو سخن بگویم.
*
*
کجای جهان رفتهای
نشان قدمهایت
چون دان پرندهگان
همه سویی ریخته است
باز نمیگردی، میدانم
و شعر
چون گنجشک بخارآلودی
بر بام زمستانی
به پارهیخی
بدل خواهد شد.*
*
*
1387/9/30
پانوشت:
__________________________________________
* شمس لنگرودی- نتهایی برای بلبل ِ چوبی- انتشارات گیل