Thursday, March 26, 2009

از روزهای آینده


از روزهای رفته حکایت...

*

و اینک در سالی هستیم که منتظر حوادثی نشسته‌ایم و بی‌تردید سال مهمی خواهیم داشت. نخستین حادثه‌ی بزرگِ سال، پیام نوروزی «باراک اوباما» که در صدر اخبار سیاسی بود. او با پیام‌اش مرا به یاد مردی با عبای شکلاتی در سال هفتادو‌شش انداخت. همان سالی که در گفت‌و‌گویی با «کریستین امان‌پور» خبرنگار برجسته و محبوب «سی‌ان‌ان» از صلح و دوستی مردم ایران و امریکا حرف زد.

*

در پیام «اوباما» از هنر و تمدن ایرانیان در طول تاریخ و نقش سازنده‌ی امروز آن‌ها در امریکا و صلح و دوستی‌مان سخن رفت. از شاعر بلندآوازه «سعدی» و پیام انسان‌دوستانه‌اش سخن رفت. و اما در واکنش رهبر معظم انقلاب از دشمنی و در یک کلام عکس سخنان رییس‌جمهور امریکا حرف زدند. و یک‌بار دیگر چهره‌ی پلید و کثیف خود را به اسم ملت ایران به نمایش گذاشتند. ملت ایران سال‌هاست که از اعتبارشان برای بازی‌های سیاسی مُشتی آدم بی‌فرهنگ و بی‌دانش و بی‌مسئولیت، استفاده می‌شود.




و اما دل‌گیری من از هنرمند محبوب‌ام خانم «مرجان» در اولین روز سال نو که در گفت‌و‌گویی با تلویزیون صدای امریکا(برنامه‌ی زن امروز) از گروهک مجاهدین یاد کرد و انگاری خانم «مرجان» فراموش کرده است که این گروهک دستان‌اش به خون هم‌میهنان‌مان با هر توجیهی آلوده است و تا چندی پیش هم از سوی دول اروپایی یک گروهک تروریستی محسوب می‌شد. یعنی در این اول سالی گروه‌هایی انسان‌دوست در دنیا ما ایرانی‌ها نداشتیم که از آن‌ها یاد شود؟ متاسفم خانم «مرجان»!!


این روزها ترانه‌ی «کودکانه»‌ی جناب "قنبری" نقل این بلاگ و آن بلاگ است!! چیزی که برای من تازه‌گی داشت «روایتی» دیگر از این ترانه بود.

*

بوی عیدی

بوی توت

...

این بوی «توت» بود و ما این‌همه سال «توپ» می‌خواندیم‌اش؟ عجب!!

*

دیگر این‌که بعضی وقت‌ها این «اینترنت» عجب حال عجیبی به آدم می‌دهد. خدایی نعمت بزرگی‌ست! قدرش بدانیم. البته به گفته‌ی هنرمندی که اصل مطلب‌اش را در «این‌جا» بخوانید که معتقد است باید اینترنت از وجود عواملی پاک‌سازی شود!!!! خب این هم حرفی‌ست و پیش‌نهاد‌ ایشان قابل احترام.




ضمنن امروز که ششم فروردین‌ماه است تازه چشم‌ام به تقویم دیواری سال پیش افتاد! هنوز عکس شاملو بر تقویم بود. تقویم عکس‌های «مریم زندی» بود که پُرتره‌های زیبایی از «شاملو» داشت. امسال تقویم عکس‌های «مریم زندی» ویژه‌ی ادبیات و یا هنر در بازار نبود. به جای‌اش تقویم طرح‌های «اردشیر رستمی» را خریدم. اما حیف‌ام می‌آید که تقویم سال پیش را بردارم و آن را آویزان کنم به جای‌اش. در نتیجه تقویم سال پیش ماند و این یکی را بر روی آن گذاشتم که اگر دل‌ام برای «شاملو» تنگ شد، اردشیر را کنار بزنم و «شاملو» را ببینم.

*

امسال سال خوبی خواهد بود، باور کنیم! فقط همین. باور کنیم.

*

*

1388/1/6