خبرهایی رسیده از نمایشگاه کتاب تهران که آقاجان سارقان فرهنگی از بعضی غرفهها کتابهایی را به سرقت بردهاند. حالا چهطور و چهگونه عرض میکنم. حتمن یادتان هست مجسمههایی را چند ماه پیش مانند آب خوردن میدزدیدند و آب از آب تکان نمیخورد! اینبار هم در پوشش ماموران نمایشگاه به بعضی غرفهها از جمله "نشر چشمه" مراجعه و مثلن کتابهای خانم "مهسا محبعلی" و "علیاشرف درویشیان" را کوله کرده و علی نگهدارت!
*
مدیران نمایشگاه هم بعدن منکر شدهاند که ماموران و ضابطان آنان چنین کاری کردهاند و همهی تقصیر را به گردن دزدان نهادهاند و دیوار چه کسی کوتاهتر از دزدان سر گردنه؟! وقتی شما از مجرای قانونی راهی برای رقیبان فرهنگی خود ندارید مسلم است از راههای بهتر میتوانید کسانی را از میدان به در ببرید و بعد هم که بود، که بود، من نبودم! توصیه اکید بنده به مدیر نشر چشمه آقای "کیاییان" مسملن این خواهد بود که به اجنه متوسل شوند تا بتوانند به وسیلهی نیروهای ماورایی از جای پیدا و پنهان کتابها خبر شوند. مملکت از وقتی گل و بلبل شد که هر ننهقمری شد شاعر و نویسنده! حالا چه ربطی به این مقوله دارد، عرض خواهم کرد.
*
زمانی جو مملکت را بازار خواننده شدن گرفته بود. عدهای گمان کردند که اگر مقلد "داریوش" یا "ابی" یا فلان سوپراستار شوند، بازارشان سکه میشود. ولی دوباره با ننهشان آشتی کردند و به خانهشان بازگشتند. راهی دیگر برای خود پیدا کردند و هنرپیشهها هم مثلن شدند نویسنده(بهاره رهنما) و موزیسینهای دوزاری هم شدند هنرپیشه(گلزار) و هنرپیشههایی هم شدند عکاس(هدیه تهرانی) و خلاصه شیر تو شیر! از این سو جوانان بیکار و علاف هم گفتند خدا پدر شعر نو، نیما را بیامرزد که راه شاعر شدن را یادمان داد و با جملاتی عبث و بی سر و ته، بنای شعر "پستمدرن" را نهادند و خلاصه کتاب چاپیدند. عدهای هم فاتحهای نثار قبر "صادق خان هدایت" در پرلاشز کردند و شدند "داستاننویس" و کار و بارشان سکه!
*
دولت خدمتگزار هم که بیکار ننشسته بود، تصمیم به راهحلهایی گرفت از جمله اینکه با توسل به رمالی و کفبینی، نویسندهگان و شاعران مطرح را صید کرده و خلاصه حالی ازشان بگیرد که در نمایشگاه پیشین و همین نمایشگاه به درستی به وظیفه عمل کرد. از من بپرسید میگویم: اجی مجی... یعنی دمشان گرم. در همین راستا "شهیارخان قنبری" چنین سروده:
*
به شبدلان تبریک
به روزکوران تبریک
به هیچکسان تبریک
به گلسوزان تبریک
انفجار عبدیجان در آسمان مبارک
تکه گوش ترانه بر قصابان مبارک*
*
*
و در جایی دیگر میفرمایند:
اهل هزار و یکشبام
از ته قصهها مییام
از زمهریر بیکتاب
از شهر بیصدا مییام**
*
*
*نونفس- شهیار قنبری
**قصهگو-شهیار قنبری- شهره
1390/2/24