Thursday, May 6, 2010

لبیک به دعوت خوابگرد


در پاسخ و لبیک به دعوت «سید خوابگرد»، رای ما تعلق می‌گیرد به:

*

1. احتمالن گم شده‌ام - سارا سالار

2. دو قدم این‌ور خط – احمدی پوری

3. دره‌ی پنهان – محمد قراچه‌داغی

*

مطمئنن طرح این موضوع در فضای بلاگ‌ستان فارسی خلاقیتی‌ست که سال‌های سال خواهد ماند و به نام سید ثبت خواهد شد. سرت خوش باد!

*

1389/2/16

Tuesday, May 4, 2010

یک نگاه و پرسش

و گاهی لازم است از دریچه‌ای(فارغ از ادیان و اوامرشان) به مقولاتی بنگریم و بدانیم که هنوز تفکر شتاب‌زده‌ی ایرانی‌مان بر روح و جان‌مان نشسته است. تفکری که گاه ره به جایی می‌برد که ما را هم‌سان و برابر با نظام و ایدئولوژی‌ای قرار می‌دهد که از بُن غلط است.

نوشته‌ی «شادی صدر» این‌روزها در فضای نِت سروصداهایی کرده است. آقایان به‌درستی از این سخن گفته‌اند که چرا شما همه‌ی مردان را متهم کرده‌اید و از آن‌سو زنان هم گفته‌اند وقتی مردانی که شما باشید در برابر آزار و اذیت دیگران در کوچه و خیابان سکوت می‌کنید مسلمن کارتان صدها برابر از کسانی که زنان را آزار می‌دهند به‌مراتب بدتر است.

«ادامه مطلب در اپیزود»

*

1389/2/14

Monday, May 3, 2010

تظاهر کن اَزم دوری، تظاهر می‌کنم هستی


سال‌هاست شاید از ته دل عاشقانه ننوشتم. دیشب که ترانه‌ی تازه‌ی داریوش را شنیدم البته بی‌کلیپ که از "امید ایران" پخش شده بود بار دیگر رفت‌ام به سال‌هایی که این حس ملایم در زیر پوست نوجوانانه می‌رفت و دل و دست و قلم هوای عاشقانه نوشتن می‌کرد. می‌گفت این شب‌ها با دل‌تنگی‌ها چه می‌کنی؟ گفتم تظاهر کن اَزم دوری، تظاهر می‌کنم هستی!

*

تظاهر عاشقانه در این ترانه آدمی را آتش می‌زند. خوش‌حال‌ام دوستان جوان میهن جای بزرگان را پُر کرده‌اند و حرف امروزمان را آن‌جوری زمزمه می‌کنند که حال و هوای ما را دارد. سپاسی ویژه از داریوش عزیز که حمایت او از بچه‌های ایران پلی‌ست تا صدای خفه‌شده‌ی اینان به گوش همه‌گان در تیراژی وسیع برسد.

*

سراب ردپای تو کجای جاده پیدا شد

کجا دستاتُ گم کردم که پایان من این‌جا شد

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم

که هر شب هُرم دستاتُ به آغوش‌ام بدهکارم

*

تو با دل‌تنگیای من، تو با این جاده هم‌دستی

تظاهر کن اَزم دوری، تظاهر می‌کنم هستی

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکین‌ام

صدایی تو جهان‌ام نیست فقط تصویر می‌بینم

یه حسی از تو در من هست که می‌دونم تو رو دارم

واسه برگشتن‌ات هر شب درا رو باز می‌ذارم

*

*

ترانه‌سرا: روزبه بمانی

آهنگ: علی‌رضا افکاری

آوازخوان: داریوش اقبالی

آلبوم: دنیای این‌روزای من

*

1389/2/13

Saturday, May 1, 2010

معلم اول‌ام

راست‌اش هنوز معلم دوران دبستان‌ام در کوچه‌مان است. هنوز و هم‌چنان جوان است. هنوز و هم‌چنان بی‌هراس از گشت کمیته‌ی آن‌زمان می‌آید دم در خانه و جارو می‌کند. بی حجاب و پوشش مرسوم زنان ایرانی. هنوز و هم‌چنان می‌بیند مرا که از سر کوچه می‌آیم سمت خانه‌مان و او برای‌اش نمی‌دانم زنده می‌شود روزی را که نمره‌ی دیکته‌ام کم شده بود و او شلنگ‌اش را بر دستان نحیف‌ام فرود می‌آورد و تا نمره‌ی بیست بر کف دست‌ام زد و من اشک در چشمان‌ام و درد در دستان‌ام بود؟ اگر یادش هست که خاطره‌اش به‌یادم من هم‌چنان است. اگر یادش نیست که مهم نیست. نمی‌دانم برای‌اش مهم است که دست‌کم یکی از شاگردان‌اش هم‌چنان در کنارش نفس می‌کشد. شاگردی که الفبا را از او آموخته و من چه غافل‌ام که معلم اول‌ام سال‌های سال است در کوچه‌مان خانه دارد. معلم عزیز روزت مبارک!

*

در این دو ماه اخیر مرگ قافله‌ی اهل فرهنگ و هنر را بدفرم درنوردیده است. فصل سبز مرگ است این ماه‌ها... و ما هم‌چنان دوره می‌کنیم روز را، شب را، هنوز را...

*

مطلبی کوتاه نوشته‌ام به بهانه‌ی نوشته‌ی خانم "شادی صدر" که اگر مجال باشد در این‌جا خواهید خواند. البته تا «اپیزود» منتشر نشود معذورم از درج آن...

*

*

1389/2/12